تامیل
/tAmil/
لغت نامه دهخدا
تأمیل. [ ت َءْ ] ( ع مص ) بیوسیدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( منتهی الارب ). امید داشتن. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( زوزنی ) ( آنندراج ) ( فرهنگ نظام ). || بیوس افکندن کسی را. ( تاج المصادر بیهقی ). به امید افکندن کسی را. ( زوزنی ). امید دادن.( زوزنی ) ( فرهنگ نظام ) : روزبه روز بر سبیل وعد و وعید و تأمیل و تهدید... ( جهانگشای جوینی ).
فرهنگ فارسی
( مصدر ) آرزو دادن آرزومند کردن بامید افکندن بیوسیدن . جمع : تامیلات .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. آرزومند کردن.
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید