تالسب

لغت نامه دهخدا

تالسب. [ س َ ] ( معرب ، اِ ) مأخوذ از یونانی. حرف السطوح. حشیشةالسلطان. خردل فارسی. خرفق. خرفه. تخم سپندان. رجوع به دزی ج 1 ص 139 و 272 ذیل کلمه «حرف » و رجوع به تالسفیس شود.

پیشنهاد کاربران

بپرس