چندین رنج و بلا و جور کشیدم
تاش به بالای خانه بردم و تالار.
سوزنی ( از فرهنگ نظام ).
رجوع به غیاث اللغات و لسان العجم شعوری شود. || عمارت عالی که ستون دارد و وسیع است. ( آنندراج ) و ( ازانجمن آرا ) ( ناظم الاطباء ). اطاق بسیار بزرگی که برای پذیرایی مهمان و غیر آن استعمال میشود: تالار سلام قصر پهلوی خیلی بزرگ است. ( فرهنگ نظام ). || تالاب و آبگیر . ( ناظم الاطباء ).تالار. ( اِخ ) رودخانه ای است در مازندران. ( فرهنگ نظام ). رود تالار از سوادکوه گذشته و ببحر خزر میریزد. ( از التدوین ). رودی است در شاهی که دهستان کیاکلا را مشروب سازد. رجوع به تالارپشت و تالارپی و رجوع بسفرنامه مازندران رابینو بخش انگلیسی ص 6، 42، 43، 48، 49، 50 و 56 شود.
تالار. [ تال ْ لا ] ( اِخ ) مرکز بلوکی است به آلپ علیا در ناحیه گاپ بر کنار دورانس واقع است و 636 تن سکنه دارد.
تالار. [ تال ْ لا ] ( اِخ ) ( کامیل دوستن دوک دو. مارشال فرانسه و از مردان سیاسی بود. در سال 1652 م. متولد شد و بسال 1728 درگذشت.