تافته
/tAfte/
مترادف تافته: تابیده، گداخته، تابناک، درخشنده، روشن، بافته، پارچه، آزرده، دلگیر، مکدر، ملول، آزرده خاطر، سوزان، گرم ، سرد، خسته، کوفته
متضاد تافته: خشک
معنی انگلیسی:
فرهنگ اسم ها
معنی: گداخته، پیچیده، درخشنده و تابناک، روشن، نوعی پارچه ابریشمی
برچسب ها: اسم، اسم با ت، اسم دختر، اسم فارسی
لغت نامه دهخدا
سه من تافته باده سالخورد
به رنگ گل نار یا زرّ زرد.
فردوسی.
بیا ساقی آن زیبق تافته بشنگرف کاری عمل یافته.
نظامی.
|| برفروخته. ( فرهنگ رشیدی ). برافروخته از حرارت آفتاب و تابش آتش. ( از برهان ). گرم شدن چیزی از حرارت آفتاب و آتش. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ) . گرم شده. ( فرهنگ خطی کتابخانه مؤلف ) : امیّه دست و پای بلال بسته بود و سنگ تافته بر شکم او نهاده بود و گفت مسلمان نباید شدن و بلال همی گفت : اﷲ احد، اﷲ احد. ( ترجمه طبری بلعمی ).چو باران نبودی جگرتافته
بدندی لب از تشنگی کافته.
اسدی.
گر بترسی ز تافته دوزخ از ره طاعت خدای متاب.
ناصرخسرو.
در سایه دین رو که جهان تافته ریگی است با شمع خرد باش که عالم شب تار است.
ناصرخسرو.
|| برافروخته و گرم شده بسبب قهر و غضب. ( از برهان ) ( از ناظم الاطباء ). گرم شدن بسبب قهر و غضب. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ). || گرم شده بسبب تب. ( از برهان ) ( از ناظم الاطباء ). || آزرده از غم و اندوه و جز آن. ( فرهنگ جهانگیری ) ( برهان ). کوفته غم و اندوه. ( فرهنگ رشیدی ). آزرده. ( شرفنامه منیری ). مکدر. ( برهان ) ( شرفنامه منیری ). مغموم و اندوهگین و مکدرشده. ( ناظم الاطباء ): اول آیتی که از عیسی پیدا آمدآن بود که آن دهقان را دزدی کردند و دینار بسیار ازوی ببردند و او ندانست که این دینارها که برد و تافته شد و شب بخانه وی جز درویشان نبودندی ندانست تا کرا تهمت کند و مردمان نیز تافته شدند و عیسی چون مردمان را تافته دید گفت چه بوده است... ( ترجمه طبری بلعمی ).به خواب و به بیداری و رنج و ناز
از این بارگه کس مگردید باز
مگر آرزوها همه یافته
مخسبید یک تن ز ما تافته.
فردوسی.
عذرها سازی و آن را همه تأویل نهی تا کنی بی سببی تافته ای را شادان.
فرخی.
دل تافته مدار و بر ابرو گره مزن از بهر بوسه ای که ز تو خواهم ای نگار.
فرخی.
بیشتر بخوانید ...فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱- پیچیده تاب داده.۲- بافته. ۳- آزرده مکدر.
فرهنگ معین
( ~. ) (اِ. ) نوعی پارچة ابریشمی .
فرهنگ عمید
۲. (اسم ) نوعی پارچۀ ابریشمی دست بافت.
۳. (صفت فاعلی ) [قدیمی، مجاز] افسرده، ناراحت.
۱. گداخته، تفته، حرارت دیده.
۲. (صفت فاعلی ) [قدیمی] تابناک.
مترادف ها
پیچیده، حلقه حلقه شده، تافته، دور هم انداخته
پیشنهاد کاربران
تافته ، tafteh ، تفت دیده ، شهر بابکی ها به نوعی از غذا که از روعن وآرد درست می شود می گویند ، کاچی
تافته : تافته. [ ت َ / ت ِ ] ( ن مف / نف ) تابیده. ( فرهنگ رشیدی ) . روشن. ( فرهنگ نظام ) . پرتو انداختن آفتاب و ماه و ستارگان و چراغ و آتش. ( فرهنگ جهانگیری ) ( برهان ) ( آنندراج ) ( انجمن آرا ) . پرتواندازنده مانند آفتاب و ماه و ستاره و چراغ و آتش.
... [مشاهده متن کامل]
تافته : /tāfte/ تافته 1 - گداخته؛ 2 - ( در قدیم ) درخشنده و تابناک، روشن.
اسم تافته مورد تایید ثبت احوال ایران برای نامگذاری دختر است .
... [مشاهده متن کامل]
تافته : /tāfte/ تافته 1 - گداخته؛ 2 - ( در قدیم ) درخشنده و تابناک، روشن.
اسم تافته مورد تایید ثبت احوال ایران برای نامگذاری دختر است .
حالتی که عشق بر دل سنگینی غالب می کند، چه گرمایی که آن را برافروزد وآب کند و چه به قصد تسخیر پیچ و تاب دهد و افسار دل را به دست گیرد.
. t‛a - ten ، ( = ) – dan4 ( = ) *dap، tap - tan ، قالیچه های پشمی. این بافته در Wei lio از سده سوم میلادی محصولی از خاور پیشین ( تا تسین ( Ta Ts‛in /5 و در سالنامه هان محصولی از هند شمرده شده است. 6 در
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
سالنامه سوئی در شمار محصولات ایران آمده است. 7 شاوان بجا توضیحات تخیلی را که در فرهنگ Ši min آمده و تنها پایه اش جناس سازی است پذیرا نیست. راست اینکه آوانگاشتی است همبرابر با واژه ای در فارسی میانه که با ریشه ( ’’تابیدن‘‘ ) ارتباط دارد: بسنجید با واژه فارسی تافتن، tāftan ( ’’پیچاندن، تابیدن‘‘ ) ، tābaδ ( ’’او می تابد‘‘ ) ، تافته، tāfte ( لباس کتانی، نوعی پارچه ابریشمین، همان taffeta در انگلیسی ) . واژه یونانی و ( که بارها در پاپیروسها یافت می شود؛ ، ’’قالی بافان‘‘ ) سربسر وام از فارسی اند. 8 همین واژه به صورت جدیدتر در یونانی آتنی هست. صورت فارسی میانه ای که در زبان چینی آوانگاری شده احتمالاً *tāptān، tāpetān بوده که ān ـ پایانه جمع است. taffeta در انگلیسی از همین واژه فارسی آمده است ( taffata در لاتینی سده های میانه، taffeta در ایتالیایی، tafetan’ در اسپانیولی ) .