تافته

/tAfte/

مترادف تافته: تابیده، گداخته، تابناک، درخشنده، روشن، بافته، پارچه، آزرده، دلگیر، مکدر، ملول، آزرده خاطر، سوزان، گرم ، سرد، خسته، کوفته

متضاد تافته: خشک

معنی انگلیسی:
[adj.] twisted, spun, set in a glow, [n.] taffeta

فرهنگ اسم ها

اسم: تافته (دختر) (فارسی) (تلفظ: tāfte) (فارسی: تافته) (انگلیسی: tafte)
معنی: گداخته، پیچیده، درخشنده و تابناک، روشن، نوعی پارچه ابریشمی
برچسب ها: اسم، اسم با ت، اسم دختر، اسم فارسی

لغت نامه دهخدا

تافته. [ ت َ / ت ِ ] ( ن مف / نف ) تابیده. ( فرهنگ رشیدی ). روشن. ( فرهنگ نظام ). پرتو انداختن آفتاب و ماه و ستارگان و چراغ و آتش. ( فرهنگ جهانگیری ) ( برهان ) ( آنندراج ) ( انجمن آرا ). پرتواندازنده مانند آفتاب و ماه و ستاره و چراغ و آتش. ( ناظم الاطباء ) :
سه من تافته باده سالخورد
به رنگ گل نار یا زرّ زرد.
فردوسی.
بیا ساقی آن زیبق تافته
بشنگرف کاری عمل یافته.
نظامی.
|| برفروخته. ( فرهنگ رشیدی ). برافروخته از حرارت آفتاب و تابش آتش. ( از برهان ). گرم شدن چیزی از حرارت آفتاب و آتش. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ) . گرم شده. ( فرهنگ خطی کتابخانه مؤلف ) : امیّه دست و پای بلال بسته بود و سنگ تافته بر شکم او نهاده بود و گفت مسلمان نباید شدن و بلال همی گفت : اﷲ احد، اﷲ احد. ( ترجمه طبری بلعمی ).
چو باران نبودی جگرتافته
بدندی لب از تشنگی کافته.
اسدی.
گر بترسی ز تافته دوزخ
از ره طاعت خدای متاب.
ناصرخسرو.
در سایه دین رو که جهان تافته ریگی است
با شمع خرد باش که عالم شب تار است.
ناصرخسرو.
|| برافروخته و گرم شده بسبب قهر و غضب. ( از برهان ) ( از ناظم الاطباء ). گرم شدن بسبب قهر و غضب. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ). || گرم شده بسبب تب. ( از برهان ) ( از ناظم الاطباء ). || آزرده از غم و اندوه و جز آن. ( فرهنگ جهانگیری ) ( برهان ). کوفته غم و اندوه. ( فرهنگ رشیدی ). آزرده. ( شرفنامه منیری ). مکدر. ( برهان ) ( شرفنامه منیری ). مغموم و اندوهگین و مکدرشده. ( ناظم الاطباء ): اول آیتی که از عیسی پیدا آمدآن بود که آن دهقان را دزدی کردند و دینار بسیار ازوی ببردند و او ندانست که این دینارها که برد و تافته شد و شب بخانه وی جز درویشان نبودندی ندانست تا کرا تهمت کند و مردمان نیز تافته شدند و عیسی چون مردمان را تافته دید گفت چه بوده است... ( ترجمه طبری بلعمی ).
به خواب و به بیداری و رنج و ناز
از این بارگه کس مگردید باز
مگر آرزوها همه یافته
مخسبید یک تن ز ما تافته.
فردوسی.
عذرها سازی و آن را همه تأویل نهی
تا کنی بی سببی تافته ای را شادان.
فرخی.
دل تافته مدار و بر ابرو گره مزن
از بهر بوسه ای که ز تو خواهم ای نگار.
فرخی.
بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

نوعی پارچه ابریشمی که دریزدبادست میبافند
( اسم ) ۱- پیچیده تاب داده.۲- بافته. ۳- آزرده مکدر.

فرهنگ معین

(تِ ) (ص مف . ) ۱ - برافروخته ، روشن شده . ۲ - گداخته ، گرم شده . ۳ - آسیب دیده ، کوفته . ۴ - رنجیده ، آزرده . ۵ - پیچیده شده ، تاب داده .
( ~. ) (اِ. ) نوعی پارچة ابریشمی .

فرهنگ عمید

۱. پیچیده، تاب داده.
۲. (اسم ) نوعی پارچۀ ابریشمی دست بافت.
۳. (صفت فاعلی ) [قدیمی، مجاز] افسرده، ناراحت.
۱. گداخته، تفته، حرارت دیده.
۲. (صفت فاعلی ) [قدیمی] تابناک.

مترادف ها

wreathy (صفت)
پیچیده، حلقه حلقه شده، تافته، دور هم انداخته

پیشنهاد کاربران

تافته ، tafteh ، تفت دیده ، شهر بابکی ها به نوعی از غذا که از روعن وآرد درست می شود می گویند ، کاچی
تافته : تافته. [ ت َ / ت ِ ] ( ن مف / نف ) تابیده. ( فرهنگ رشیدی ) . روشن. ( فرهنگ نظام ) . پرتو انداختن آفتاب و ماه و ستارگان و چراغ و آتش. ( فرهنگ جهانگیری ) ( برهان ) ( آنندراج ) ( انجمن آرا ) . پرتواندازنده مانند آفتاب و ماه و ستاره و چراغ و آتش.
...
[مشاهده متن کامل]

تافته : /tāfte/ تافته 1 - گداخته؛ 2 - ( در قدیم ) درخشنده و تابناک، روشن.
اسم تافته مورد تایید ثبت احوال ایران برای نامگذاری دختر است .

حالتی که عشق بر دل سنگینی غالب می کند، چه گرمایی که آن را برافروزد وآب کند و چه به قصد تسخیر پیچ و تاب دهد و افسار دل را به دست گیرد.

. t‛a - ten ، ( = ) – dan4 ( = ) *dap، tap - tan ، قالیچه های پشمی. این بافته در Wei lio از سده سوم میلادی محصولی از خاور پیشین ( تا تسین ( Ta Ts‛in /5 و در سالنامه هان محصولی از هند شمرده شده است. 6 در
...
[مشاهده متن کامل]
سالنامه سوئی در شمار محصولات ایران آمده است. 7 شاوان بجا توضیحات تخیلی را که در فرهنگ Ši min آمده و تنها پایه اش جناس سازی است پذیرا نیست. راست اینکه آوانگاشتی است همبرابر با واژه ای در فارسی میانه که با ریشه ( ’’تابیدن‘‘ ) ارتباط دارد: بسنجید با واژه فارسی تافتن، tāftan ( ’’پیچاندن، تابیدن‘‘ ) ، tābaδ ( ’’او می تابد‘‘ ) ، تافته، tāfte ( لباس کتانی، نوعی پارچه ابریشمین، همان taffeta در انگلیسی ) . واژه یونانی و ( که بارها در پاپیروسها یافت می شود؛ ، ’’قالی بافان‘‘ ) سربسر وام از فارسی اند. 8 همین واژه به صورت جدیدتر در یونانی آتنی هست. صورت فارسی میانه ای که در زبان چینی آوانگاری شده احتمالاً *tāptān، tāpetān بوده که ān ـ پایانه جمع است. taffeta در انگلیسی از همین واژه فارسی آمده است ( taffata در لاتینی سده های میانه، taffeta در ایتالیایی، tafetan’ در اسپانیولی ) .

بپرس