امروز باز پوزت ایدون بتافته است
گویی همی بدندان خواهی گرفت گوش.
منجیک.
|| روی برگردانیدن. ( ناظم الاطباء ). با حرف اضافه «از» ( تافتن از ) معنی برگشتن ، پشت کردن. برگردیدن دهد : امیر بتافت و سوی ناحیت... لشکر کشید. ( تاریخ بیهقی ).نتابد ز پیل و نترسد ز شیر
نه از کین شود مانده نز خورد سیر.
اسدی.
گرت خوش آید سخن من کنون ره ز بیابان بسوی شهر تاب.
ناصرخسرو.
بدان را از بدیها بازدارم و گرنی خود بتابم راه از ایشان.
ناصرخسرو.
|| باحرف اضافه «از» مجازاً روی گردان شدن. نافرمانی کردن. منحرف شدن : کسی کو ز فرمان یزدان بتافت
سراسیمه شد خویشتن را نیافت.
فردوسی.
کسی کو بتابد ز گفتار ماوگر دور ماند ز دیدار ما.
فردوسی.
ز راه خرد هیچ گونه متاب پشیمانی آرد دلت را شتاب.
فردوسی.
ما را ره کشمیر همی آرزو آیدما ز آرزوی خویش نتابیم به یک موی.
فرخی.
|| با حرف اضافه «به » مجازاً توجه کردن. روی آوردن : سوی اوتاب کز گناه بدوست
خلق را پاک بازگشت و متاب.
ناصرخسرو.
|| با کلمات «رخ » و «روی » و «سر» و «عنان » و با حرف اضافه «از» ترکیب شود و بمعانی نافرمانی کردن ، روی گردان شدن ، اعراض کردن ، روی برگرداندن ، دور شدن و سرپیچی کردن آید:- رخ تافتن و رخ برتافتن :
بفرجام دولت ز ما رخ بتافت
همه گردش بد به ما راه یافت.
فردوسی.
رقیبم سرزنشها کرد کز این باب رخ برتاب چه افتاد این سر ما را که خاک در نمی ارزد.
حافظ.
- روی تافتن و روی برتافتن : که بادافره ایزدی یافتی
چو از راه دین روی برتافتی.
فردوسی.
گر ز تو روی بتابم دگران شاد شوندچه بود گر نکنی کار به کام دگران.
فرخی.
چو پشت آینه پیش تو حلقه درگوشم ز من چو آینه زنگ خورده روی متاب.
خاقانی.
و ارسلان روی از ایشان برنتافت و بمحاربت بایستاد. ( ترجمه تاریخ یمینی ).بیشتر بخوانید ...