تاسیده
مترادف تاسیده: تفته، سیاه سوخته، افسرده، پژمرده ، تیره، کدر، سیاه، خفه، گرفته، له له زنان، نفس نفس زنان
متضاد تاسیده: باطراوت
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
در زبان گیلکی هم تاسیان را داریم که بسیار نزدیک به واژه تاسیدن/ تاسیده است
تاسیان ؛ حالتی که موقع غیاب کسی ( محبوب/ عزیز ) به انسان دست می دهد
تاسیان ؛ حالتی که موقع غیاب کسی ( محبوب/ عزیز ) به انسان دست می دهد