تاسع

لغت نامه دهخدا

تاسع. [ س ِ ] ( ع ص )نهم. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( فرهنگ نظام ) : در آخر مجلد تاسع سخن روزگار امیر مسعود رضی اﷲعنه بدان جایگاه رسانیدم که وی عزیمت درست کرد، رفتن بسوی هندوستان [ را ] و تا چهار روز بخواست رفت و مجلدبر آن ختم کردم. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 662 و چ فیاض ص 664 ). || نُه گرداننده. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

نهم، نهمی
نهم .

فرهنگ معین

(س ِ ) [ ع . ] (اِ. ) نهم .

فرهنگ عمید

نهم، نهمی.

پیشنهاد کاربران

بپرس