سر سرکشان اندرآمد بخواب
ز تازیدن بادپایان به آب.
فردوسی.
ز تازیدن گور و گرد سواربرآمد همی دود از آن مرغزار.
فردوسی.
تازند رخش بدعت و سازند تیر کیداما سفندیار مرا تهمتن نیند.
خاقانی.
بر آن کار چون مدتی برگذشت بتازیدیک ماه بر کوه و دشت.
نظامی.
بتازید و من در پی اش تاختم نگونش بچاهی درانداختم.
سعدی ( بوستان ).
و رجوع بتاختن و تاز شود. || حمله کردن و مبارزت نمودن. || زادن. || پیدا شدن. || آتش افروختن و مشتعل کردن. || پیچاندن و خم کردن. || سوراخ نمودن. || گرو بستن. || شایستن و سزاوار شدن. ( ناظم الاطباء ).