تازه

/tAze/

مترادف تازه: جدید، مدرن، نو ، ابتکاری، بدیع، بکر، طرفه، نوظهور، نوین، اخیر، موخر، متاخر ، اکنون، حالا، اینک، الان، باطراوت، شاداب، طری، نوشکفته ، تر ، دل پذیر، خوشاین

متضاد تازه: کهنه، دیرینه، قدیم، کهن، پلاسیده، بی طراوت، خشک، پژمرده

برابر پارسی: نوین

لغت نامه دهخدا

تازه. [ زَ / زِ ] ( ص ، ق ) نو باشدکه نقیض کهنه است. ( برهان ). نقیض کهنه است. ( انجمن آرا ). نو. ( شرفنامه منیری ). جدید. با لفظ کردن و شدن و داشتن و ساختن مستعمل است. ( آنندراج ). نو... که مقابل کهنه... است. ( فرهنگ نظام ). مقابل کهن. مقابل دیرین و دیرینه و بیات ( در نان و غیره ) :
وگر نام رنج تو گیرم بیاد
بماند سخن تازه تا صد نژاد.
فردوسی.
چنین بود تا بود و این تازه نیست
گزاف زمانه براندازه نیست.
فردوسی.
چنین است و این را بی اندازه دان
گزاف فلک هر زمان تازه دان.
فردوسی.
بدو گفت رامشگری بر در است
که از من بسال و هنر برتر است
نباید که در پیش خسرو شود
که ما کهنه گردیم و او نو شود
ز سرکش چو بشنید دربان شاه
ز رامشگر تازه بربست راه.
فردوسی.
هنوز رایتش از گرد راه چون نسرین
هنوز خنجرش از خون تازه چون گلنار.
فرخی.
ولی را ازو هر زمان تازه سودی
عدو را ازو هر زمان نو زیانی.
فرخی.
منظر او بلند چون خوازه
هر یکی زو بزینت و تازه.
عنصری ( از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 450 ).
واین نواخت تازه که ارزانی داشت. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 161 ). چون تن درداد برفتن مرا خلیفت کرد و تازه توقیعی از امیر بستد. ( تاریخ بیهقی ایضاً ص 663 ).
گر سخنهای کسائی شده پیرند و ضعیف
سخن حجت ، باقوّت و تازه وْ برناست.
ناصرخسرو.
عید قدم مبارک نوروز مژده داد
کامسال تازه از پی هم فتحها شود.
خاقانی.
در صد غم تازه تر گریزم
گر یک غم جانستان ببینم.
خاقانی.
مفلس و بخشنده تویی گاه جود
تازه و دیرینه تویی در وجود.
نظامی.
هر دم از این باغ بری میرسد
تازه تر از تازه تری میرسد.
نظامی.
چه مبارک سحری بودو چه فرخنده شبی
آن شب قدر که این تازه براتم دادند.
حافظ.
چون زخم تازه دوخته از خون لبالبم
ای وای اگر به شکوه شود آشنا لبم.
عرفی ( از آنندراج ).
عرفی بگیتی از خلد آمد که بازگردد
غافل که تازه پرواز گم سازد آشیان را.
عرفی ( ایضاً ).
بفروختم بغم دل از غم خریده را
رفتم بتازه این ره صد ره بریده را.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

نو، جدید، شاداب وباطراوت، نقیض کهنه، تازگی:نوی
( صفت ) ۱- نو جدید مقابل کهنه دیری دیرینهبیات ( در نان و غیره ) . ۲- خرم خوش شادمان بانشاط خوشحال . ۳- طری با طراوت خرم شاداب نو شکفته مقابل پژمرده خشک . ۴ - بدیع . ۵- با رونق با جلوه . ۶ - اخیر اخیرا. درین نزدیکی مقابل گذشته دور جدیدا . ۷ -اکنون پس از اینهمه : (( تازه می پرسید لیلی نر بود یا ماده . ) )

فرهنگ معین

(زِ ) ۱ - (ص . ) نو، جدید. ۲ - مجازاً خرم ، شاداب . ۳ - بدیع . ۴ - (ق . ) اخیر، اخیراً. ،~به دوران رسیده کنایه از: کسی که تازه به مقامی رسیده و خود را گم کرده ، ندید بدید، نوکیسه .

فرهنگ عمید

۱. [مقابلِ کهنه] نو، جدید.
۲. [مقابلِ پژمرده] [مجاز] شاداب، باطراوت.
۳. (قید ) اخیراً.
۴. [قدیمی، مجاز] بارونق، باجلوه.
۵. [قدیمی، مجاز] خرم، خوش، شادمان.
* تازه به تازه: [عامیانه] چیزهای تازه که یکی پس از دیگری پدید آید، نوبه نو.

واژه نامه بختیاریکا

( تازِه ) مراسم خاکسپاری
جَخت؛ تَر

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] تازه به معنای نو و با طراوت است. از این عنوان به مناسبت در باب طهارت یاد شده است.
کافوری که برای حنوط استفاده می شود باید تازه باشد و کافور کهنه ای که بوی آن زایل شده کفایت نمی کند.
نهادن دو چوب تازه در قبر میّت
گذاردن دو چوب تروتازه( جریدتین)- که از آن به جریدتین تعبیر می شود- با کیفیّتی خاص همراه میت در قبر، مستحب است..

دانشنامه عمومی

تازه (آلبوم). «تازه» ( به انگلیسی: New ) آلبومی از پل مک کارتنی است که در ۱۵ اکتبر ۲۰۱۳  ( ۲۰۱۳ - 10 - ۱۵ ) منتشر شد.
این آلبوم در چارت های نروژ در رتبه اول و در چارت های ایتالیا، بریتانیا، دانمارک، اسکاتلند، سوئد، فرانسه، اتریش، آلمان، اسپانیا و آمریکا جزو ده آلبوم اول قرار گرفت.
عکس تازه (آلبوم)

تازه (فیلم ۱۹۹۴). تازه ( به انگلیسی: Fresh ) فیلمی است محصول سال ۱۹۹۴ و به کارگردانی بوآز یاکین است. در این فیلم بازیگرانی همچون شان نلسون، ساموئل ال. جکسون، جانکارلو اسپوزیتو، نو باشه رایت، ژان - کلود لامار، ژوزه زونیگا، یول وازکوئز، کورتیس مک کلارین، چارلز ملک وایتفیلد، ویکتور گونزالز و گیرمو دیاز ایفای نقش کرده اند.
عکس تازه (فیلم ۱۹۹۴)

تازه (مراکش). تازه یکی از شهرهای کشور مراکش است.
تازه در صد کیلومتری خاور شهر تاریخی فاس قرار دارد.
شمار مردم آن در سال ۲۰۱۶ برابر با ۳۰۰۰۰۰، نفر بود.
عکس تازه (مراکش)عکس تازه (مراکش)عکس تازه (مراکش)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

جدول کلمات

نو

مترادف ها

young (صفت)
جوان، تازه، بچگانه، نوین، نورسته، برنا

fresh (صفت)
اماده، جسور، با روح، سرد، خنک، زنده، شیرین، پر رو، خرم، سبز، تر و تازه، تازه، باطراوت، تازه نفس، با نشاط

late (صفت)
دیر، گذشته، کند، تازه، مرحوم، اخیر

up-to-date (صفت)
در جریان روز، مطلع، باخبر، بهنگام، نو، تازه، جدید، مطابق اخرین طرز

green (صفت)
خرم، سبز، تازه، خام، نارس، بی تجربه

new (صفت)
نو، تازه، جدید، نوین

breezy (صفت)
خنک، شادی بخش، نسیم دار، تازه

recent (صفت)
تازه، اخیر، جدید، متاخر، جدیدالتاسیس

dewy (صفت)
تازه، مرطوب، تر، تر کرده، شبنم دار، ژاله دار

new-fashioned (صفت)
تازه، مطابق مد روز، امروزی

red-hot (صفت)
تازه، عصبانی، تفته، تاب امده

neoteric (صفت)
تازه، جدید، تازه بدنیا امده، نوزاده

lately (قید)
تازه، اخیرا، بتازگی

recently (قید)
تازه، بتازگی

فارسی به عربی

اخضر , اخیر , جدید , صغیر , متاخرا

پیشنهاد کاربران

تازه ؛ اگر مسیر ایجاد کلمه و کلیدواژه ی تازه را در آبراه جریان سیال ایجاد کلمات پیگیری کنیم تا ببینیم از چه مسیری به این ساختمان رسیده و به چه جهت های دیگری جریان پیدا می کند کلمه ی تازه تازی تیز داس و. . . نزدیکترین کلماتی هستند که در پهنه ی واژگان و دریای لغات قابل مشاهده هستند.
...
[مشاهده متن کامل]

مفهوم کلمه ی تازه در عالم واقع به موقعیتی اشاره دارد که مثلاً وقتی ساقه ی گلی را از ریشه اش جدا کرده باشند زمان زیادی نگذشته باشد و به لحاظ پژمرده شدن و فاسد بودن در سالم ترین حالت ممکن خودش باشد.
درک بهتر مطلب فوق از طریق قانون و قواعد ایجاد کلمات در متن تحلیلی زیر تبیین شده است ؛
داس ؛ این کلیدواژه که به عنوان یک اسم برای یک ابزار جهت درو کردن و دریده شدن گندم و جو از ریشه، در کشاورزی رایج می باشد دارای یک مفهوم بسیار زیبا و حکیمانه ای به صورت پنهان و نهفته در صندوقچه ی این کلمه می باشد.
از زاویه ی قانون مُصَوِّت ها و عینیت آوای دو مصوت ( آ ) و ( او ) که دو حالت از هم باز شدن لب ها و به هم دوز شدن لب ها را ایجاد می کند، دو کلمه ی داز و دوز به معنی از هم جدا کردن و به هم رساندن دارای معنا و مفهوم می باشد.
مُؤَیِّد این مطلب و عینیت آن با عالم واقع در ابزاری بسیار تیز به نام داس در کشاورزی که باعث جدا شدن ساقه از ریشه می شود قابل مشاهده است. یعنی از طریق قانون مصوت ها کلمه ی دوستی به معنی به هم دوز شدن و دسیسه به معنا طرح و نقشه برای جدا سازی دارای معنا و مفهوم می باشد.
دَیّوث ؛ با ریخت دیگر دیوس به معنی دسیسه گر.
انسان های دَیّوس نیز با شخصیت داس گونه ای که دارند به انسان های دسیسه گری اطلاق می شود که با فتنه و طرح و نقشه باعث اختلاف و جدایی بین پدر و پسر یا مادر و دختر یا جدایی زن و شوهر و یا جدا شدن دو دوست و غیره از هم می شود.
حکمت استفاده از حرف ( ث ) در کلمه ی دیوث با سه نقطه به جای حرف ( س ) با نگارگری خاصی که دارد اشاره به کثرت دسیسه گری این مدل شخصیت ها و وجود یک شخص سوم در بین دو نفر یا دو گروه برای ایجاد انشقاق و تفرقه و جدایی می باشد.
تازی ؛ این کلیدواژه در یک موقعیت کاربردی دیگر که برای سگ های شکاری استفاده می شود به خاطر عملی می باشد که این حیوان با دنبال نمودن شکار آن را از گله جدا و در دسترس شکارچی قرار می دهد.
درک بهتر این تحلیل مرتبط با مطلب تبیین شده در خصوص کلمه ی دست ؛
دست ؛ این کلیدواژه ی حکیمانه از اون دست کلماتی است که پیشوند بسیاری از کلمات دیگر است.
و در ابعاد و زوایای مختلف معنا و مفهوم ایجاد می کند و دارای کاربری های مختلف در جایگاه های کاربردی مختلف می باشد.
کلمات هم خانواده و هم ریشه با کلمه ی دوست عبارتند از ؛
( دست دوست است تِست تُست تِز داس داز دوز دیز دیزاین اندازه دیزی دزد دسیسه دیوس )
از یک زاویه معنا و مفهوم اصلی ساختمان کلمه ی دست از است و هست و هستی آفرینی شکل گرفته است.
در واقع دست به عنوان عضوی از اعضای بدن نمادی از هستی آفرینی و خلاقیت و درک نمودن و فهمیدن و طرح و نقشه می باشد که هر تِز و طرحی را می توان با این عضو به منسه ی ظهور رساند و خلق کرد.
برای اینکه معنا و مفهوم این کلمه را از صندوقچه ی این کلمه بیرون بکشیم افزونه ی حرف ( د ) در ابتدای این کلمه از زاویه ی قانون و قواعد ایجاد کلمات و نزدیکی محل صدور آوای بعضی از حروف به همدیگر از ابزارهای کلامی قرار گرفته در دهان قابل تبدیل به حرف ( ت ) می باشد.
یعنی دَست عضوی از اعضای بدن برای گرفتن چیزی است که برای تِست کردن برای تُست شدن یعنی پخته شدن و فهمیدن برای دیزاین کردن و دیز کردن دارای کاربرد می باشد.
یعنی در فلسفه ی دوستی و رفاقت و دوست داشتن بر مبنای تِست شدن و تِست کردن است که دوستی و دوست شدن ایجاد می گردد.
این مطلب همیشه در سخنان عرفای ما هست که اگر خداوند بنده ای را دوست داشته باشد و ببیند او هم خدا را دوست دارد و برای اینکه ببیند بنده اش چقدر و تا کجا در پای کار دوستی برقرار است او را امتحان می کند.
و از یک زاویه ی دیگر مفهومی که کلمه ی دست ایجاد می کند مرتبط با کلمه ی دیزاین و دوز کردن به معنی طراحی و میزان کردن می باشد که در این رابطه کلمه ی دستگاه که واحد شمارش بسیاری از ماشین آلات در صنایع و ساختمان ها می باشد از مفهوم دیزاین و دوز شدن به معنی طراحی و تنظیم و میزان نمودن دارای بار معنایی می باشد.
کلمه ی دوز که در بازی دوز در قدیم الایام خیلی رایج بود وقتی سه تا مهره باهم در یک ردیف قرار می گرفت اصطلاح دوز شدن به کار برده می شد.
همچنین در شغل خیاطی این کلمه در اصطلاح دوخت و دوز مفهوم دیزاین و طراحی یک کلمه ی رایجی می باشد. به گونه ای که حتی کلمه ی اندازه نیز از کلمه ی دوز و دیزاین و دست منشعب شده است. یعنی دوخت و دوز به معنی دوز شدن دو سر پارچه به همدیگر.
به عنوان مثال در دیزاین داخلی منازل طوری هست که رنگ پرده و مبل و فرش باید به گونه ای باشد که رنگ بندی آنها دیز هم باشند و تناسب رنگ ها رعایت شده باشد.
از زاویه ی قانون مُصَوِّت ها و عینیت آوای دو مصوت ( آ ) و ( او ) که دو حالت از هم باز شدن لب ها و به هم دوز شدن لب ها را ایجاد می کند، دو کلمه ی داز و دوز به معنی از هم جدا کردن و به هم رساندن دارای معنا و مفهوم می باشد.
مُؤَیِّد این مطلب و عینیت آن با عالم واقع در ابزاری به نام داس در کشاورزی که باعث جدا شدن ساقه از ریشه می شود قابل مشاهده است. یعنی از طریق قانون مصوت ها کلمه ی دوستی به معنی به هم دوز شدن دارای معنا و مفهوم می باشد.
همچنین در قانون مُصَوِّت ها دو حرف ( اَ ) و ( اِ ) در ساختمان کلمات دو مفهوم گیرنده و دهنده را ایجاد می کنند.
مثل مصوت اَ و اِ بر روی حرف ( ل ) در کلمه ی معلم که دو کلمه ی مُعَلَّم به معنی گیرنده ی علم و کلمه ی مُعَلِّم به معنی دهنده ی علم دارای بار معنایی می باشد.
یعنی از طریق این قانون کلمه ی دَس به معنی گیرنده و کلمه ی دِس به معنی دهنده دارای معنا و مفهوم می باشد.
در همین رابطه از طریق قانون قلب ها و منقلب شدن حروف، حرف ( س ) که قابل تبدیل به حرف ( ز ) می باشد کلمه ی دِز که در سد دز نیز نامگذاری گردیده است به معنی سَدّ دهنده ی آب و نیرو تایید کننده ی این مطلب می باشد.

کلمه و اصطلاح تِز دادن نیز منشعب از کلمه ی دست و دوز و دیز و دیزاین به معنی طرحی را ارائه دادن دارای مفهوم می باشد.
در فرهنگ و زبان و لهجه ی تات های خراسان شمالی نیز کلمه ی دیز یعنی میزان یعنی همه چی رو ردیف و روال و درست بودن یعنی مناسب یعنی همه جوره تنظیم. دیز و دیزی یک کهن واژه و یک کلیدواژه قدیمی است.
رد این کلمه رو در زبان انگلیسی هم میشه یافت مثل کلمه دیزاین که به مفهوم طراحی ترجمه شده است. مثلاً چراغ قوه رو وقتی به سمتی که نیاز باشه تمرکز بیشتری باشه به طرف می گویند دیز بنداز.
در غذای دیزی نیز وقتی غذا همه چیش روبرا باشه و خوب تُست شده باشد یا پخته شده باشد اصطلاحاً گفته می شود همه چیش دیزه.
شبدیز هم که نامی برای اسب در فرهنگ ایرانی ها می باشد به طرح رنگ بدن اسب که مانند طرح رنگ شب باشد گفته می شود یعنی هم ردیف رنگ شب شدن یعنی مانند شب یعنی اسب مشکی.
حتی کلمه ی دزد نیز مرتبط با کلمه ی دست و دیزاین و دسیسه به معنی طراح و نقشه کشی که با یک نقشه قبلی مالی را از صاحب مال جدا می کند و این عمل دزدی را انجام می دهد.
درک مبسوط تر مرتبط با مطلب تحلیل شده ی فوق در مطلب تحلیل شده در مورد کلمه ی تاج و تاژ و تجن در متن زیر تبیین شده است ؛
تَجَن ؛ در ابتدای توضیح این مطلب لازم به ذکر است که مفهوم کلمه ی تجن با تجنیس به معنای هم جنس سازی نباید اشتباه گرفته شود.
ریشه ی کلمه ی تَجَن دو حرف ( ت ج ) می باشد و حرف اصلی تر این ریشه حرف ( ج ) می باشد که قابل تبدیل به حروفی مثل ( چ ش ژ ز ) می باشد. در یک تعریف مختصر تجن به معنی تجمیع شده و یا مونتاژ شده دارای معنا و مفهوم می باشد.
این دو حرف در قانون قلب ها قابل تبدیل به حروف نزدیک به محل صدور آوای آن هستند.
ذات آوایی حرف ( ت ) در کلمه ی تژ به گونه ای است که از مشارکت زبان و لثه ی بالایی دندان جلو قابل صادر شدن است و صدور این آوا به گونه ای است که در هنگام ایجاد آوای این حرف، زبان دارای یک پهنه و سطح بیشتری از تماس را با نرمی بیشتر به نسبت حرف ( د ) دارد. یعنی وقتی حرف ت در قانون قلب ها ، منقلب می شود به سمت حرف ( د ) زبان از حالت نرمی به حالت سفتی با سطح تماس کمتری با لثه ی بالایی تبدیل می شود. و عینیت این حالت در دو کلمه ی تژ و دژ دو مفهوم نرمی و سفتی یا آسانی و سختی یا تَشَتُّت و دَجَدُّد را در مفهوم کلمه منطبق با واقعیت ایجاد می کند.
مثلاً عینیت ذات آوایی حرف ( د ) به نسبت ذات آوایی حرف ( ت ) در کلمه ی دشوار این مطلب را به ما می رساند که یک کار سختی در پیش روی ما قرار دارد که نیاز به یک اراده ی دژ مانند و مستحکم را دارد. چنانچه حرف ( ژ ) در کلمه ی دژ به سمت حرف ( ز ) خیز بردارد و کلمه ی دز ایجاد گردد مفهوم کلمه به سمت یک مفهوم بسیار مستحکم تر و خشک تر با حجم کمتر خیز برمی دارد. یعنی به ترتیب ذات حروف اگر مسیله و بُعد استحکام در مفاهیم کلمات را بخواهیم نشان دهیم به ترتیب حروف س ش چ ج ژ ز روند سختی و زمختی را برای ما در مفاهیم کلمات آشکار می کند.
از آنجایی که تمامی زبانها از قبیل عبری عربی آرامی آریایی ایرانی اورامی اروپایی کارایی و. . . دارای یک ریشه ی مشترک هستند و هر چه به گذشته برگردیم به اشتراکات بیشتری از کلمات در زبانهای مختلف می رسیم توضیح کلیدواژه ی ( تَجَن ) از طریق قانون و قواعد ایجاد کلمات در ابعاد و زوایای کاربردی مختلف به شرح زیر قابل تبیین خواهد بود ؛
( دژ دژاگه تِژ تاژ تِژی مونتاژ تیجه تجارت تیچر تژکه تَچَر تجن تاج تاژ تاش تشت تشک آتش آرتَش دژگام دژاگه دجله دزفول نتیجه تجن تَشی توشی تیشی توشیبا )
در گویش تاتی خراسان شمالی هنگامی که پوست شکاف می خورد و زخم می شود و روی این زخم را با پارچه یا پنبه یا دستمال کاغذی بخواهند ببندند می گویند مراقب باش تِژِ دستمال داخل زخم نمانه.
در لهجه ی تاتی وقتی که کارگران هنگام بیرون آوردن پنبه از داخل تشتک یا غوزه یا کوزه ی پنبه مشغول پنبه چینی هستند صاحب زمین و صاحب کار این اصطلاح را برای گفتن به کارگران استفاده می کند؛ پنبه ها را طوری جمع کنید که تِژِ پنبه داخل تشتک یا غوزه جا نماند.
کلمه ی تَشت نیز که به ظرفی سینی مانند و دارای پهنا و عمق بیشتر به نسبت سینی می باشد از جهت تِژ نمودن چیزها در داخل آن و دژاگه شدن دارای معنا و مفهوم می باشد.
همچنین کلمه ی تُشک که اشتباها به رختخواب معنی می شود به معنی زیرانداز تِژ شده دارای معنا و مفهوم می باشد.
همچنین تِژ باقی مانده گندم و جو به معنی ته مانده و باقی مانده ی گندم و جو را که درو کرده اند و بر روی زمین باقی مانده است و گوسفندان را روی این زمین رها می کنند تا چَرا کنند تَچَر گفته می شود.
اصطلاح تیر و تیجه نیز در گویش تات های خراسان شمالی در خانه سازی به تیرهای چوبی مستحکم و تو پر گفته می شود.
کلمه ی تیجه و تَجَن برای نی های تو پُر نیز در لهجه ها و گویش های مختلف رایج می باشد.
در زبان کردی کرمانجی برای حالتی که بخواهند داخل ظرفی ( تشت ) را پُر کنند می گویند تِژِ کن.
در زبان انگلیسی به معلم نیز تیچر teacher به معنی پُر کننده می گویند.
احتمالا کاخ تَچَر در تخت جمشید نیز یک کاربرد آموزشی و دانشگاهی و تجارتی داشته است.
کلمه ی تجارت با ریخت تیچارت نیز به معنی معامله کردن و ایجاد تعامل جهت کسب سود و پُر شدن به لحاظ مادی یا معنوی
کلمه ی دِژ نیز به معنی استحکامات زمانی این حالت وجود دارد که چیزی یا وسیله ای از درون مستحکم و تو پُر باشد.
کلمه ی دژخیم به معنی دشمنی سرسخت و پر اراده برای دشمنی کردن می باشد.
کلمه ی دژگام به معنی مصمم و محکم گام برداشتن نیز به کسی اطلاق می شود که دارای اراده ی مستحکم و ثابت قدم در راهی باشد.
به گونه ای از جوجه تیغی ها که از همه بزرگ تر و قوی ترند نیز تیشی یا تَشی یا تِژی گفته می شود.
کلمه ی تِژ اونقدر دارای کاربردهای فراوان در ابعاد کاربردی مختلف در زبانهای مختلف می باشد که در کلمه ی تشدید و شِدَّت نیز این مفهوم قابل مشاهده است.
حتی در کلماتی مثل تَشَتُّت تشکیل دشت دست داشتن دوست تشمال و. . .
تشمال ؛ مالامال از پُر بودن ، صفتی برای انسانهای دارا و ثروتمند و دانا و حکیم و. . .
کلمه ی تشنه و تشنگی نیز به معنی از پُر بودن افتادن و نیاز به پر شدن و دریافت آب دارای معنا و مفهوم می باشد. ریخت و غالب ساختمان کلمه ی تشنه مثل کلمه ی شهنه به معنی از شاهی افتادن یا کلمه ی دشنه به معنی ابزاری سخت که عاملی برای ایجاد تشنگی می باشد.
کلمه ی مونتاژ یا مونتاج نیز که از تژ ایجاد شده به مفهوم تالیف نمودن و تجمیع نمودن و انسجام دادن معنی دارد.
اصطلاح نتیجه گرفتن نیز به معنی دریافت کردن و توشیبا شدن و تاج و تاژ شدن از کلمه ی تِژ ایجاد شده است.
کلمه ی توشیبا نیز به معنی پُر شده و مستحکم در ابعاد کاربردی مختلف برای محصولات صنعتی برای انسانهای حکیم و دانشمند قابل استفاده است.
تاژ ؛ مونتاژ شده ، تجمیع شده ، مستحکم ، قدرتمند ، مرتبط با کلمه ی تاج و تجن به مفهوم نمادی از قدرت و توانایی
کلمه ی دشنه نیز که به چاقو و خنجر معنی می شود به معنی ابزار یا وسیله ای که باعث از استحکام افتادن می شود می باشد.
سد دز با ریخت دیگر آن سد دز نیز که نامی از سدهای ایران زمین می باشد به معنی سد پر آب و سد مستحکم معنی می رساند.
شهر دزفول نیز از جهات مختلف مرتبط با مفهوم کلمه ی تژ و تچر و تیچر می باشد.
به مناطق پرآب و آبگیر و یا دارای جمعیت زیاد و تجمیع شده در یک منطقه ی پرآب تجن گفته می شود.
اگر از زاویه ی قانون قلب ها این مسیر را به پیش برویم رود دجله نیز به مفهوم رود پُر آب مرتبط با کلمه ی تِژ و دژ و تِچ و دِز و. . . می باشد.
چنانچه این روند از تحلیل کلمه ی تژ را بیشتر به پیش برویم کلمات بیشتری را در پهنه ی واژگان و دریای لغات مرتبط با کلمه ی تژ در پیچ و تاب قانون و قواعد ایجاد کلمات خواهیم دید مثل ؛ داس دسیسه دیوث دست دوست دیز دوز دیزاین و. . .

تازه ( به انگلیسی: Fresh ) یک فیلم کمدی دلهره آور آمریکایی محصول ۲۰۲۲ به کارگردانی میمی کیو در اولین کارگردانی اش برگرفته از فیلمنامه ای از لورین کان است. دیزی ادگار - جونز و سباستین استن بازیگران این فیلم هستند. این محصول مشترک بین لجندری پیکچرز و هایپرآبجکت اینداستریز است. آدام مک کی در کنار کوین جی مسیک و مایو کولینان این فیلم را تهیه کرده است.
...
[مشاهده متن کامل]

این فیلم اولین نمایش جهانی خود را در جشنواره فیلم ساندنس در ۲۰ ژانویه ۲۰۲۲ داشت و در ۴ مارس ۲۰۲۲ از طریق هولو توسط سرچلایت پیکچرز منتشر شد. این فیلم عموماً نقدهای مثبتی از سوی منتقدان دریافت کرد.
• دیزی ادگار - جونز در نقش نوآ
• سباستین استن در نقش استیو / برندان
• جونیکا تی گیبز در نقش مولی
• شارلوت لوبون در نقش آن
• آندرئا بنگ در نقش پنی
• دایو اوکنی در نقش پل
• برت دایر در نقش چاد

تازه
منابع• https://fa.wikipedia.org/wiki/تازه_(فیلم_۲۰۲۲)
واژه ی تازه در پارسی پهلوی تازگ بوده که در عربی رفته و به صورت طازج در آمده است
بدیع، جدید، نوع
حمید رضا مشایخی - اصفهان
در لری مینجایی و لکی ته رجک معنی تازه می دهد
تازهtāze
معنی
۱. [مقابلِ کهنه] نو؛ جدید.
۲. [مقابلِ پژمرده] [مجاز] شاداب؛ باطراوت.
۳. ( قید ) اخیراً.
۴. [قدیمی، مجاز] بارونق؛ باجلوه.
۵. [قدیمی، مجاز] خرم؛ خوش؛ شادمان.
⟨ تازه به تازه: [عامیانه] چیزهای تازه که یکی پس از دیگری پدید آید؛ نوبه نو.
...
[مشاهده متن کامل]

مترادف
۱. جدید، مدرن، نو ≠ کهنه
۲. ابتکاری، بدیع، بکر، طرفه
۳. نوظهور، نوین
۴. اخیر، موخر، متاخر ≠ دیرینه، قدیم، کهن، کهنه
۵. اکنون، حالا، اینک، الان
۶. باطراوت، شاداب، طری، نوشکفته ≠ پلاسیده، بیطراوت
۷. تر ≠ خشک، پژمرده
۸. دلپذیر، خوشاین

تازه به معنای جدید ، نو ، استفاده نشده ، جدید ساخته شده
چیزی که نو ساخته شده باشد
( معنی دیگر تازه در جملات ) در عین حال، با این وجود، همزمان
at the same time
مثال:
او تازه طلبکار هم هست!
( یعنی با وجود تمام اعمال ناخوشایندش، همزمان/در عین حال طلبکار هم هست )
باورم نمی شود که در این تارنما، برایِ واژه یِ ( تازه ) برابرِ پارسی نوشته است. واژه ( تازه ) تابلوست که پارسی است. کاربری در بالا گفته به آن در عربی ( تازج ) می گویند و نیاز به یادآوری است که برخی واژگانِ پارسیِ منتهی به ( ه ) ، هنگام راهیابی به زبانِ عربی به ( ج ) دگرگون شده اند. نمونه ها:
...
[مشاهده متن کامل]

برنامه به برنامج
نموده به نموذج
تازه به تازج
و. . .
واژه ( تازه ) با واژه یِ ( تَزاگ ) در زبانِ پهلوی - پارسی میانه به چمِ ( جاری، روان، در جریان ) همریشه است. کارواژه یِ آن نیز در زبانِ پهلوی - پارسی میانه ( تَختَن taxtan ) به چمِ ( جریان داشتن، جاری کردن یا شدن، روان شدن ) بوده است.
( تَز /آگ یا آک ) : ( تَز ) بُن کنونیِ کارواژه یِ ( تَختن ) و ( آگ یا آک ) پسوندِ زبانِ پهلوی - پارسی میانه بوده است.
چنانکه در رویه هایِ 83 و 146 از نبیگِ ( فرهنگنامه کوچک پهلوی ) نوشته یِ ( دیوید مک کنزی ) آمده است:

تازهتازه
جدید، نو
تازه: در پهلوی تازک tazag بوده است.
( ( همی داشتم چون یکی تازه سیب
که از باد نامد به من بر نِهیب. ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 221. )

Fresh. up to date
در زبان اربی "تازج" میگویند.
شهری در اراک ارب ( عراق ) و در جنوب کرکوک هم به نام "تازه خرماتو" است!
"تاز" از ریشه تاختن و به معنای حمله کردن و هجوم آوردن و پیش افتادن و در رأس قرار گرفتن، پیشرو و پیش رس بودن است و "تازه " اسم مفعول از بن مضارع "تاختن" و تازیدن است و به معنی زودتر و جلوتر از بقیه بودن است و در مقابل آن دیر و دیرین و واپسین می باشد.
...
[مشاهده متن کامل]

"تازی" در اصطلاح به عربها که به ایران آمده اند گفته شده است. "تاژ" به معنی "تاج" و خیمه و خرگاه و چادر و سراپرده و هر آنچه بر سر قرار گیرد و و برتر بودن و نوبودن می باشد. شباهت سه واژه "تاز" و تاژ" و "تاج"را می توان در همان مفهوم بالاسری و بالاتر و پیشتر بودن و پیشرو بودن دانست.

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)