گر ایدونکه تازانه بازآورم
مگر سر بکوشش [ فراز ] آورم.
فردوسی ( از شرفنامه منیری ).
من این درع و تازانه برداشتم بتوران دگر خوار بگذاشتم.
فردوسی.
شوم زود تازانه بازآورم اگرچند رنج دراز آورم.
فردوسی.
یکی بنده تازانه شاه راببرد و بیاراست درگاه را
سپه را ز سالار و گردنکشان
جز آن تازیانه نبودی نشان.
فردوسی.
پرستنده تازانه شهریاربیاویخت از درگه ماهیار.
فردوسی.
بزد بر سر مرد تازانه چندفکندن همی خواست دم سمند.
اسدی ( از فرهنگ جهانگیری ).
سر تازانه خسرو اندرآخت خرقه زآن جایگه برون انداخت.
سنائی.
گر به تشریف قبولم بنوازی ملکم ور به تازانه قهرم بزنی شیطانم.
سعدی.