تازاندن


مترادف تازاندن: تاختن

لغت نامه دهخدا

تازاندن. [ دَ ] ( مص ) دواندن. تازانیدن.

فرهنگ فارسی

دوانیدن، به تاخت در آوردن، دواندن چهارپایان
( مصدر ) تازاندتازاند خواهد تازاند بتازان تازاننده تازانده ) دواندن تاختن تازانیدن .

فرهنگ معین

(دَ ) (مص م . ) دواندن ، تاختن .

فرهنگ عمید

دواندن اسب و سایر چهارپایان، دوانیدن، به تاخت درآوردن، دواندن.

پیشنهاد کاربران

درباره تازاندن به سبک ایرانی قرن بیست و یکم
برای اینکه فارسی را پاس بداریم و مهمتر از آن حرف نادرست هم نزده باشیم بیاییم جمله ایرانی خودرو می راند را بازبینی کنیم.
- چون ایرانی، هزار نوع گرفتاری دارد و رفع آنها بسیار زمانبر است پس، ایرانی خودرو را باشتاب می راند.
...
[مشاهده متن کامل]

- باشتاب راندن خودرو، با چراغ قرمز، خط عابر پیاده، خیابان یک طرفه و در کل، با قانون جور در نمی آید پس، به جای جمله بالا بگوییم ایرانی خودرو را می تازاند.
- در زبان شیرین فارسی، واژه تازاندن، فعلی است که برای دواندن جانوران کاربرد دارد. پس، درست نیست که بگوییم ایرانی خودرو را می تازاند. باید واژه مناسب را از ادبیات غنی فارسی یافت تا جای خودرو بنشیند.
- پیشینیان ما واژه مرکب را چنین معنا کرده اند: برنشستنی از ستور ( منتهی الارب ) . حسنک را سوی دار بردند و به جایگاه رسانیدند و بر مرکبی که هرگز ننشسته بود نشانیدند ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص ۱۸۴ ) .
- و با این توضیح مختصر و مفید، سرانجام به جای جمله
ایرانی خودرو می راند باید بگوییم و بنویسیم:
ایرانی مرکب می تازاند.

بپرس