فردوسی بزرگ از بزرگ ترین چامه سرایان و حماسه سرایان ادبیات پارسی و جهانی است. شاهنامه که شاهکار اوست، برابر با حماسهٔ هومر دانسته می شود و نام او را همان گونه که خودش پیش بینی کرده است، جاویدان ساخته است.
... [مشاهده متن کامل]
با شناخته شدن شاهنامه ستایش از فردوسی در شعرها و نوشتارهای بسیاری از شاعران و سخن سرایان همه دورها از سعدی سخن سرای بزرگ سدهٔ هفتم و پیش از او گرفته تا به امروز همچنان ادامه دارد.
غلامحسین ابراهیمی دینانی از مرکز سعدی شناسی با آوردن شعری منتسب به جامی که از فردوسی و انوری و سعدی هر سه به عنوان پیامبران شعر فارسی یاد شده می نویسد:
در میان شعرا، شاعر سه تن را پیامبران شعر فارسی دانسته است که ممکن است قابل بحث باشد و کسانی پیامبران شعر فارسی را غیر از این سه تن بدانند. در مورد فردوسی کوچک ترین تردیدی نمی شود رواداشت چرا که اگر فردوسی نبود، زبان فارسی وجود نداشت تا ما بتوانیم بهتر و بدتر کنیم. شاید در مورد انوری جای بحث باشد و کسانی شخص دیگری را به جای او بگذارند با عنوان «پیغمبر شعر فارسی»
احمد شاملو در فروردین ماه ۱۳۶۹ در جلسه هایی در دانشگاه برکلی کالیفرنیا با بیان سخنانی پیرامون شاهنامه به گفتگوهای زیادی دامن زد. او دربارهٔ ضحاک گفت:
«ضحاک در دورهٔ سلطنت خودش که درست وسط دوره های سلطنت جمشید و فریدون قرار داشته طبقات را در جامعه به هم ریخته بوده است. حضرت فردوسی در بخش پادشاهی ضحاک از اقدامات اجتماعی او چیزی بر زبان نیاورده، به همین اکتفا کرده است که او را پیشاپیش محکوم کند و در واقع بدون این که موضوع را بگوید و حرف دلش را بر دایره بریزد، حق ضحاک بینوا را گذاشته کف دستش دو تا مار روی شانه هایش رویانده…»
شاملو بر این باور بود که ضحاک با رهبری توده های مردم، علیه نظام طبقاتی جمشید قیام کرده و کاوه فردی ضدانقلابی و در برابر توده های مردم بوده است. او می گوید:
«ضحاک فردوسی درست همان گئومات غاصبی است که داریوش از بردیا ساخته بود… می بینید دوستان، که حکومت ضحاک افسانه ای با بردیای تاریخی را ما به غلط و به اشتباه مظهری از حاکمیت استبدادی و خودکامگی و ظلم و جور و بیداد فردی تلقی کرده ایم. به عبارت دیگر شاید تنها شخصیت باستانی خود را که کارنامه اش به شهادت کتیبه بیستون و حتی مدارکی که از خود شاهنامه استخراج می توان کرد سرشار از اقدامات انقلابی توده ای است، بر اثر تبلیغات سوئی که فردوسی بر اساس منافع طبقاتی و معتقدات شخصی خود برای او کرده به بدترین وجهی لجن مال می کنیم و آنگاه کاوه را مظهر انقلاب توده ای به حساب می آوریم. درحالی که کاوه در تحلیل نهایی عنصری ضد مردمی است. »

... [مشاهده متن کامل]
با شناخته شدن شاهنامه ستایش از فردوسی در شعرها و نوشتارهای بسیاری از شاعران و سخن سرایان همه دورها از سعدی سخن سرای بزرگ سدهٔ هفتم و پیش از او گرفته تا به امروز همچنان ادامه دارد.
غلامحسین ابراهیمی دینانی از مرکز سعدی شناسی با آوردن شعری منتسب به جامی که از فردوسی و انوری و سعدی هر سه به عنوان پیامبران شعر فارسی یاد شده می نویسد:
در میان شعرا، شاعر سه تن را پیامبران شعر فارسی دانسته است که ممکن است قابل بحث باشد و کسانی پیامبران شعر فارسی را غیر از این سه تن بدانند. در مورد فردوسی کوچک ترین تردیدی نمی شود رواداشت چرا که اگر فردوسی نبود، زبان فارسی وجود نداشت تا ما بتوانیم بهتر و بدتر کنیم. شاید در مورد انوری جای بحث باشد و کسانی شخص دیگری را به جای او بگذارند با عنوان «پیغمبر شعر فارسی»
احمد شاملو در فروردین ماه ۱۳۶۹ در جلسه هایی در دانشگاه برکلی کالیفرنیا با بیان سخنانی پیرامون شاهنامه به گفتگوهای زیادی دامن زد. او دربارهٔ ضحاک گفت:
«ضحاک در دورهٔ سلطنت خودش که درست وسط دوره های سلطنت جمشید و فریدون قرار داشته طبقات را در جامعه به هم ریخته بوده است. حضرت فردوسی در بخش پادشاهی ضحاک از اقدامات اجتماعی او چیزی بر زبان نیاورده، به همین اکتفا کرده است که او را پیشاپیش محکوم کند و در واقع بدون این که موضوع را بگوید و حرف دلش را بر دایره بریزد، حق ضحاک بینوا را گذاشته کف دستش دو تا مار روی شانه هایش رویانده…»
شاملو بر این باور بود که ضحاک با رهبری توده های مردم، علیه نظام طبقاتی جمشید قیام کرده و کاوه فردی ضدانقلابی و در برابر توده های مردم بوده است. او می گوید:
«ضحاک فردوسی درست همان گئومات غاصبی است که داریوش از بردیا ساخته بود… می بینید دوستان، که حکومت ضحاک افسانه ای با بردیای تاریخی را ما به غلط و به اشتباه مظهری از حاکمیت استبدادی و خودکامگی و ظلم و جور و بیداد فردی تلقی کرده ایم. به عبارت دیگر شاید تنها شخصیت باستانی خود را که کارنامه اش به شهادت کتیبه بیستون و حتی مدارکی که از خود شاهنامه استخراج می توان کرد سرشار از اقدامات انقلابی توده ای است، بر اثر تبلیغات سوئی که فردوسی بر اساس منافع طبقاتی و معتقدات شخصی خود برای او کرده به بدترین وجهی لجن مال می کنیم و آنگاه کاوه را مظهر انقلاب توده ای به حساب می آوریم. درحالی که کاوه در تحلیل نهایی عنصری ضد مردمی است. »
