تاریخچه نظریه مه بانگ یا بیگ بنگ از طریق مشاهدات و ملاحظات نظری آغاز شد. بسیاری از تحقیقات نظری در کیهان شناسی، اکنون شامل گسترش و اصلاح مدل اصلی مه بانگ می باشند. این نظریه در اصل توسط ژرژ لومتر بلژیکی؛ کشیش کاتولیک، فیزیکدان نظری، ریاضیدان، ستاره شناس و پروفسور فیزیک رسمیت یافت. قانون انبساط کیهان هابل پشتوانه ای اساسی برای این نظریه بود.
در فلسفه قرون وسطی، بحث های زیادی بر سر این بود که آیا جهان متناهی است یا نامتناهی است ( به متناهی گرایی زمانی رجوع کنید ) . ارسطو معتقد بود که جهان گذشته ای بی نهایت دارد، که باعث ایجاد مشکلاتی برای فیلسوفان مسلمان و یهودی شد که نمی توانستند تصور ارسطویی از ابدیت را با دیدگاه ابراهیمی و روایت آفرینش مطابق با آن را باهم تطبیق دهند. [ ۱] در نتیجه، انواع استدلال هایی برای جهان دارای گذشته متناهی توسط جان فیلوپونوس، کندی، سعادیا گائون، الغزالی و ایمانوئل کانت و افراد دیگر ارائه شد. [ ۲]
رابرت گروستست، خداشناس انگلیسی، در رساله ۱۲۲۵ خود یعنی De Luce ( دربارهٔ نور ) ، ماهیت ماده و کیهان را بررسی کرد. او تولد جهان را در یک انفجار و تبلور ماده برای تشکیل ستاره ها و سیارات در مجموعه ای از کره های تو در تو در اطراف زمین توصیف کرد. De Luce اولین تلاش برای توصیف آسمان و زمین با استفاده از مجموعه ای از قوانین فیزیک می باشد. [ ۳]
در سال ۱۶۱۰، یوهانس کپلر از آسمان تاریک شب برای استدلال در مورد جهان محدود استفاده کرد. هفتاد و هفت سال بعد از او، آیزاک نیوتن حرکت در مقیاس بزرگ را برای سراسر جهان توصیف نمود.
توصیف جهانی که به صورت چرخه ای، منبسط و منقبض می شود برای اولین بار در شعری در سال ۱۷۹۱ توسط اراسموس داروین منتشر و مطرح شد. ادگار آلن پو در مقاله ۱۸۴۸ خود با عنوان Eureka: A Prose Poem سیستم چرخه ای مشابهی برای توصیف حرکت جهان ارائه کرد. بدیهی است که این اثر علمی نیست، اما پو، ضمن شروع با اصول متافیزیکی، سعی در توضیح جهان با استفاده از دانش فیزیکی و ذهنی و ایجاد ارتباط بین این دو را داشته است. در گذشته این اثر را علمی ارزیابی نمی کردند اما به تازگی بحث هایی دربارهٔ آن به وجود آمده است که به آن ارزش های علمی داده شود.
به طور نظری، در دهه ۱۹۱۰، وستو اسلیفر و بعدها، کارل ویلهلم ویرتز، مشخص کردند که بیشتر سحابی های مارپیچ ( که اکنون به شکلی بهتر کهکشان های مارپیچی نامیده می شوند ) درحال دور شدن از زمین هستند. اسلیفر از طیف سنجی برای بررسی چرخش سیارات و درک ترکیبات جو سیاره ها استفاده کرد و اولین کسی بود که سرعت شعاعی کهکشان ها را مشاهده و بررسی کرد. ویرتز یک انتقال منظم به سرخ سحابی ها را مشاهده کرد که تفسیر آن از نظر کیهان شناسی در آن زمان دشوار بود. آنها از پیامدهای کیهانی آگاه نبودند و نمی دانستند که سحابی های فرضی شان در واقع کهکشان هایی خارج از کهکشان راه شیری ما هستند. [ ۴]
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفدر فلسفه قرون وسطی، بحث های زیادی بر سر این بود که آیا جهان متناهی است یا نامتناهی است ( به متناهی گرایی زمانی رجوع کنید ) . ارسطو معتقد بود که جهان گذشته ای بی نهایت دارد، که باعث ایجاد مشکلاتی برای فیلسوفان مسلمان و یهودی شد که نمی توانستند تصور ارسطویی از ابدیت را با دیدگاه ابراهیمی و روایت آفرینش مطابق با آن را باهم تطبیق دهند. [ ۱] در نتیجه، انواع استدلال هایی برای جهان دارای گذشته متناهی توسط جان فیلوپونوس، کندی، سعادیا گائون، الغزالی و ایمانوئل کانت و افراد دیگر ارائه شد. [ ۲]
رابرت گروستست، خداشناس انگلیسی، در رساله ۱۲۲۵ خود یعنی De Luce ( دربارهٔ نور ) ، ماهیت ماده و کیهان را بررسی کرد. او تولد جهان را در یک انفجار و تبلور ماده برای تشکیل ستاره ها و سیارات در مجموعه ای از کره های تو در تو در اطراف زمین توصیف کرد. De Luce اولین تلاش برای توصیف آسمان و زمین با استفاده از مجموعه ای از قوانین فیزیک می باشد. [ ۳]
در سال ۱۶۱۰، یوهانس کپلر از آسمان تاریک شب برای استدلال در مورد جهان محدود استفاده کرد. هفتاد و هفت سال بعد از او، آیزاک نیوتن حرکت در مقیاس بزرگ را برای سراسر جهان توصیف نمود.
توصیف جهانی که به صورت چرخه ای، منبسط و منقبض می شود برای اولین بار در شعری در سال ۱۷۹۱ توسط اراسموس داروین منتشر و مطرح شد. ادگار آلن پو در مقاله ۱۸۴۸ خود با عنوان Eureka: A Prose Poem سیستم چرخه ای مشابهی برای توصیف حرکت جهان ارائه کرد. بدیهی است که این اثر علمی نیست، اما پو، ضمن شروع با اصول متافیزیکی، سعی در توضیح جهان با استفاده از دانش فیزیکی و ذهنی و ایجاد ارتباط بین این دو را داشته است. در گذشته این اثر را علمی ارزیابی نمی کردند اما به تازگی بحث هایی دربارهٔ آن به وجود آمده است که به آن ارزش های علمی داده شود.
به طور نظری، در دهه ۱۹۱۰، وستو اسلیفر و بعدها، کارل ویلهلم ویرتز، مشخص کردند که بیشتر سحابی های مارپیچ ( که اکنون به شکلی بهتر کهکشان های مارپیچی نامیده می شوند ) درحال دور شدن از زمین هستند. اسلیفر از طیف سنجی برای بررسی چرخش سیارات و درک ترکیبات جو سیاره ها استفاده کرد و اولین کسی بود که سرعت شعاعی کهکشان ها را مشاهده و بررسی کرد. ویرتز یک انتقال منظم به سرخ سحابی ها را مشاهده کرد که تفسیر آن از نظر کیهان شناسی در آن زمان دشوار بود. آنها از پیامدهای کیهانی آگاه نبودند و نمی دانستند که سحابی های فرضی شان در واقع کهکشان هایی خارج از کهکشان راه شیری ما هستند. [ ۴]
wiki: تاریخچه نظریه مه بانگ