تاریخ و اگاهی طبقاتی

دانشنامه آزاد فارسی

تاریخ و آگاهی طبقاتی. تاریخ و آگاهی طَبَقاتی
تاریخ و آگاهی طَبَقاتی Geschichte und Klassenbewusstseinکتابی در فلسفة تاریخ ماده باورانه، نوشتة جورج لوکاچ، به زبان آلمانی (منتشرشده در ۱۹۲۳). این مجموعة مقالات دورة جوانی لوکاچ، که خود آن را بعدها بی اعتبار دانست، حکایت گذار او از ایدئالسیم هگلی به ماتریالیسم دیالکتیک است. دیدگاه جبرباورانة لوکاچ در این اثر، انتقادات شدیدی را متوجه او کرد. بنانهادن آگاهی اجتماعی بر بنیاد ماتریالیسم تاریخی جهان شمولی که چونان قوه ای طبیعی عمل می کند، از دیگر مواضعی است که انتقادات بسیاری را علیه لوکاچ، که در آن زمان مارکسیستی شناخته شده بود، برانگیخت. مقامات حزب کمونیست، لوکاچ را به سبب گرایش هایی که تجدیدنظرطلبانه¬شان می خواندند، محکوم کردند. به رغم اعتراف لوکاچ به بی اعتباربودن آرائش در این کتاب، تاریخ و آگاهی طبقاتی همواره از آثار مهم ادبیات مارکسیستی به شمار رفته است.

پیشنهاد کاربران

تاریخ و آگاهی طبقاتی، کتابی از گئورگ لوکاچ است که در سال ۱۹۲۳ به چاپ رسیده است. لوکاچ ماهرانه، با استفاده از ایدآلیسم کلاسیک آلمان و آثار مارکس، صورتی از مارکسیسم ارائه می دهد که اساساً یک نظریهٔ عاملیت انقلابی است. این کتاب در سال ۱۳۷۷ توسط محمدجعفر پوینده ترجمه شده و نشر تجربه آن را منتشر کرده است.
...
[مشاهده متن کامل]

تاریخ و آگاهی طبقاتی، شاید قوی ترین بیان فلسفی در میان شورش عامی که علیه شکل غالب مارکسیسم در بین الملل دوم ( ۱۸۸۹–۱۹۱۴ ) صورت گرفته بود، باشد. آنتونیو گرامشی انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ را «انقلابی علیه سرمایه» نامید. پیروزی انقلاب سوسیالیستی در یک کشور عقب مانده، درست آیینی مارکسیسمی را که توسط نظریه پردازانی چون: کارل کائوتسکی و جورج پلخانوف، طراحی شده بود، واژگون ساخت. بر اساس نظر این تئوریسین ها، تاریخ مبتنی بر ضرورت طبیعی خود طبق قوانین اقتصادی جبری پیشرفت می کند. لوکاچ و گرامشی هر دو تحت تأثیر جورج سورل قرار داشتند که معتقد بود انقلاب، عملی بر اساس اراده جمعی است. لوکاچ تلاش کرد مارکسیسم بی قید سورل را بر حسب اصطلاحات سازگار با آن مفهوم از انقلاب، مجدداً طراحی کند. این امر در اولین گام شامل معرفی درست آیینی در روش بود. مارکسیسم را نباید با هیچ یک از قضایای تئوریک خاص برابر دانست؛ حتی این ادعا که تولید، زندگی اجتماعی را به بنیادهایش مجهز می کند. لوکاچ تا به حدی جلو رفت که بیان داشت: «اگر تحقیقات جدید به فرض نادرستی تک تک احکام مارکس را ثابت کرده باشد» صحت خود مارکسیسم خدشه دار نمی شود.
بر اساس نظر لوکاچ این صورت متمایز روش مارکسیستی عناصر گوناگون زندگی اجتماعی را نه چونان بخش های جدا از هم بلکه به مثابه یک کلیت واحد درک می کند. «برتری مقوله کلیت، حاوی اصل انقلاب در علم است. » این سخن بیان متفاوتی از این گفته هگل است که «حقیقت همان کلیت است». لوکاچ بعدها این نظر را از هگل گرفت که تنها در صورتی شناخت کلیت ممکن می شود که ذهن و عین معرفت یگانه ( اتحاد عاقل و معقول ) باشند: «آگاهی در این جا، معرفت به یک شیء بیرونی نیست بلکه خودآگاهی عین است. » بنابراین، «واقعیت تنها به صورت کلیت قابل درک و فهم است و تنها ذهنی که خود یک کلیت است قادر به چنین درکی است. » لوکاچ با جذب هگل پایهٔ نقد اندیشه و جامعهٔ بورژوازی را ریخت که مضمون اصلی مقالهٔ مرکزی «تاریخ و آگاهی طبقاتی» را تشکیل می دهد: شیءوارگی و آگاهی پرولتاریا.

تاریخ و اگاهی طبقاتی
منابع• https://fa.wikipedia.org/wiki/تاریخ_و_آگاهی_طبقاتی

بپرس