تاریخ فلسفه غرب

دانشنامه عمومی

تاریخ فلسفه غرب کتابی ست از برتراند راسل شامل شرح نقادانه تاریخ فلسفه در ممالک غربی از هزاره اول قبل از میلاد مسیح تا اواسط قرن بیستم میلادی.
تاریخ فلسفهٔ غرب، بازنویس سلسله درس هایی است که راسل از ۱۹۴۰ تا ۱۹۴۳ در آمریکا داده بود و سپس در تابستان ۱۹۴۴ در انگلستان برای انتشار آماده شد. این کتاب پرخواننده ترین اثر راسل از کار درآمد و از زمان انتشار ( ۱۹۴۵ ) تا امروز همیشه در ردیف آثار پرفروش قرار داشته است؛ ولی اهل فن دربارهٔ ارزش آن اتفاق نظر ندارند. برخی آن را نمونهٔ قوت تحلیل و روشنائی بیان می دانند. برخی نیز برآنند که در تاریخ برداشت های شخصی و یک جانبه ای از متفکران و مکاتب فلسفی ترسیم شده اند که به عنوان تنها وسیلهٔ آشنایی با تاریخ تفکر اروپایی، می توانند بسیار گمراه کننده باشند. کسانی هم هستند که معتقدند هر دو حکم یاد شده، کم یا بیش درست هستند. راسل در این باره می گوید:
"فردی بی تمایل خاص نمی تواند تاریخ جالب توجهی بنویسد، به نظر من، کسی که مدعی نداشتن تعصب یا تمایلی باشد فریبکار است. "
وی همچنین در مقدمه این کتاب می گوید:
در تألیف کتابی چون کتاب حاضر، مسئلهٔ برگزیدنِ مطلب مسئلهٔ بس دشواری است. کتابی که در آن از جزئیات سخن به میان نیاید، خشک و خالی و خسته کننده می گردد؛ و چون به جزئیات پرداخته شود، بیم آن می رود که مثنوی هفتاد من کاغذ شود. من خواسته ام این دوشق را باهم سازش دهم، از این راه که فقط از فلاسفه ای سخن بگویم که در نظرم دارای اهمیت بسیارند؛ و در مورد همین فلاسفه نیز آن جزئیاتی را به میان آورم که اگر ضروری نباشند، باری در توضیح مطلب و جان بخشیدن به کلام به کار آیند. فلسفه در گذشته امری تنها مربوط به مدرسه ها یا موضوعی تنها برای بحث و جدل مشتی مردم درس خوانده نبوده است. فلسفه جزو زندگی اجتماع بوده، و من کوشیده ام آن را بدین اعتبار بررسی کنم. اگر این کتاب حسنی داشته باشد، آن حسن همانا از این رهگذر حاصل آمده است.
کتاب در سه بخش کلی تنظیم شده است و به بررسی فلسفه هزاره اول قبل از میلاد تا اواسط قرن بیستم میلادی پرداخته است. راسل چنان که در مقدمه کتابش آورده فقط از فلاسفه ای سخن گفته است که در نظرش دارای اهمیت بسیار بوده اند و در مورد همین فلاسفه نیز آن جزئیاتی را به میان آورده که اگر ضروری هم نبوده در توضیح مطلب به کار آمده است.
فلسفه پیش از سقراط:
عکس تاریخ فلسفه غربعکس تاریخ فلسفه غرب
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

پیشنهاد کاربران

Philosophy از دو کلمه و یک حرف ربط به شکل زیر ساخته شده است : phil با تلفظ فیل به زبان تمثیل نشانه جسمانیت و نیروی بدنی است ؛ o با تلفظ او حرف و می باشد و sophy با تلفظ سوفی ( صوفی ) نشانه خرد ورزی و عقلانیت. فیل و صوفی. این دوگانه بینی به شکل تن - روان معروف گردیده است. کلمه roah یا roach با تلفظ های روآه و روآخ که به ظاهر عبری باشند و به روح ترجمه گردیده اند، هردو در اصل و ریشه فارسی به شکل زیر می باشند:
...
[مشاهده متن کامل]

پسوند های آه و آخ به معنای دَم می باشند و پیشوند رو ریشه در مصدر روان بودن دارد ، یعنی نوسان دم و بازدم هوا به درون و به خارج از ریه و به معنای تنفس. در تَورا ( تورات ) و در داستان خلقت یا آفرینش آدم ، خداوند از تنفس خود در دماغ یا بینی و یا دهن آدم زندگی بخشیده است و در قرآن خداوند از روح خود در کالبد آدم دمیده است بدون اشاره به زندگی. آن دو گانگی اسطوره ای - فلسفی قدیمی و باستانی با پیدایش ادیان مسیحیت و اسلام تاکنون به سه گانگی زیر تبدیل شده است: بدن - روح - روان. این دوگانه و سه گانه انگاری هنوز توسط فلسفه غرب حل نشده و لذا دو مسئله حل نشده می باشند. متفکرین و اندیشمندان مسلمان بر اساس یکی از آیه های قرآن با ترجمه فارسی آن به شکل : از تو می پرسند که روح چیست، به آنان بگو که روح امر پروردگار من است و علم شما به آن بسیار اندک است، به این نتیجه رسیده اند که ماده امر اهریمن یا شیطان می باشد. در صورتیکه این آیه اشاره به این حقیقت داشته است که هیچ انسانی منجمله انبیاء قوم یهود و بخصوص موسا ( موسی ) و ایسا ( عیسی ) معنی این کلمه را ندانسته و خود پیامبر اسلام هم به معنای آن واقف و آگاه نشده و پس از رحلت وی تاکنون هیچ انسان دیگری هم به معنای این کلمه و نقش و وظیفه آن در بدن و زندگی پی نبرده است.
حقیقت این است که نه تنها روح بلکه ماده هم به یک سهم مساوی با آن امر خداوند متعال می باشد و ماده و روح نیم زوج های بنیادی همزاد و هم بازی و هم ارز همدیگر اند. این دو پدیده یک نوسانگر دوقطبی عظیم و فراگیر و در برگیرنده همه چیز و همه کس می باشند. دو قطب این نوسانگر غیر قابل تفکیک و جدایی از هم اند بلکه از قابلیت و استعداد تبدیل متقابل بهمدیگر برخوردار می باشند. هرگاه که پس از وقوع یک مه بانگ یکی از این دو قطب به نهایت وسعت و گسترش برسد، قطب مقابل و همزاد و همبازی خودرا را مثل دشمن نابود و سر به نیست نمی کند بلکه آنرا بصورت بذر یا نطفه قابل رشد در بطن خود حفظ می نماید و خود نقش زمینه رشد و نمو و بلوغ آنرا عهده دار میگردد . روان لایه درونی این دو قطب می باشد و همیشه بهمراه یکی از این دو قطب و در بطن آن به نهایت وسعت و گسترش می رسد. نتیجه اینکه نه تنها طبیعت و کیهان و کالبد های مادی - روانی با بذر قابل رشد روحی ( درست مثل همین واقعیت عینی ) بلکه طبیعت و کیهان و کالبد های روحی - روانی با بذر قابل رشد مادی هم وجود دارند، اما نه بطور مستقل و جدا و بریده از این طبیعت و کیهان و کالبدها بلکه همین واقعیت عینی هوشمند در طول حرکت و سفر کلی و طولانی مدت خود بین مبداء و معاد به آنها تبدیل می شود. تعداد طبیعت های روحی - روانی با بذر قابل رشد مادی در محتوای هرکدام از کیهان ها یا جهان های متناهی و موازی و مساوی و بیشمار بطور یکسان پنج تا می باشند و تعداد طبیعت های مادی - روانی با بذر قابل رشد روحی دو تا. نتیجه اینکه ترکیب ماده - روان - روح حقیقت دارد و نه ترکیب بدن - روان - روح . ماده و روان و روح فقط خمیر مایه ساختاری کالبد های غیر زنده و زنده نباتی و حیوانی و انسانی می باشند و نقش سرای نفس مجرد ( یعنی من یا خود ) را عهده دار می باشند و کالبدهای موجودات زنده زندگی خود را از بستر امن و آرام و ساکن و پیوسته جان در یافت می کنند از اولین لحظه بسته شدن نطفه تا لحظه مرگ. نکته مهم تر دیگری که نه اسطوره سازان و حماسه سرایان و نه فلاسفه آزاد اندیش غرب و نه بنیانگذاران آئین ها و ادیان و مخترعین یوغ های سنگین و سبک شرایع آئینی و دینی و نه الاهی دانان و حکیمان و عارفان دینی و حتا دانشمندان طبیعت شناس از قبیل نیوتن و انشتاین نتوانسته اند به آن پی ببرند این است که زمان و مکان تنها و منزوی نیستند بلکه دارای نیم زوج های بنیادی همزاد و هم بازی و هم ارز خویش می باشند، یعنی بیزمانی و بیمکانی هم مطلق و هم نسبی. لذا برخلاف بینش و باور دینی نه تنها بیزمانی و بیمکانی بلکه زمان و مکان هم با یک سهم مساوی با آنها از صفات خداوند متعال می باشند و هردو روی همدیگر قرار دارند و به دوبخش کلی مطلق و نسبی تقسیم شده اند.
نتیجه کلی تر اینکه زندگی انسان و طبیعت و کیهان بصورت خطی و پیوسته جاودانه نیستند بلکه منقطع و در طول هم و پشت سر همدیگر به شکل وادی به وادی یا منزل به منزل یا پله به پله و یا ایستگاه به ایستگاه و آنهم از طریق چرخه تولد و مرگ در چارچوب زنجیره علت و معلول هوشمند مادی - روانی - روحی و در بستر و بطن تسلسل تولد و مرگ محتوای کیهان از طریق چرخه یا گردش وقوع مه بانگ های هفتگانه و متوالی بر اثر نوسانات متوالی باز و بسته شدن یا انبساط و انقباض یا نوسانات دَم و بازدم یا تنفس کیهانی. این تنفس در خود صورت می پذیرد و نه از بیرون به درون و از درون به بیرون مثل هوا و ریه . نتیجه کلی تر اینکه پس از مرگ روح و روان از کالبد جدا نمی شوند زیرا خود بهمراه ماده بخش های ساختاری کالبد اند. از همه مهمتر این نکته می باشد که این کامنت کوتاه یا پیامک فاتحه نهائی است که بر سر قبر ادیان توحیدی - ابراهیمی و هرگونه آئین و مذهب دیگری که در آینده توسط انسان خوانده خواهد شد. هاوکینگ دانشمند فقید انگلیس و مستعمرات حق داشته که بیان داشته : فلسفه مرده است.

بپرس