تاری کردن

لغت نامه دهخدا

تاری کردن. [ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) کدر کردن. تاریک کردن. تار کردن. تیره کردن :
بوی بد مر دیده را تاری کند
بوی یوسف دیده را یاری کند.
مولوی.
رجوع به تاریک کردن شود.

پیشنهاد کاربران

بپرس