تارنته

لغت نامه دهخدا

تارنته. [ رَ ت ِ ] ( اِخ ) تارانتوم. تارانت. رجوع به تارانت ( شهر ) شود. مؤلف قاموس الاعلام ترکی آرد: نام شهر و اسکله ایست در جنوب ایتالیا در کنار خلیجی موسوم بهمین اسم. عده نفوسش به 27500 تن بالغ گردد. این شهر در جزیره ای بنا شده است و به وسیله دو پل سنگی با ساحل مربوط میشود. یک رصیف بسیار زیبا، یک قلعه ، یک کاخ قدیمی و یک کلیسای پر نقش و نگار و بیمارستان نظامی دارد. صنایعش ترقی نموده ، صید ماهی و صدفهای گوناگون دارد، و از شهرهای بسیار قدیمی میباشد، دسته ای از کریتی های قدیم در تحت ریاست تاراس نامی بدین مکان مهاجرت گزیده و بنای این شهر را گذارده اندو این شهر در آن ازمنه عرصه وقایع بسیار گردیده و مسقط رأس بعض حکما بوده است. رجوع به تارانت شود.

تارنته. [ رَ ت ِ ] ( اِخ ) تارانت ( خلیج ) . مؤلف قاموس الاعلام ترکی آرد: «تارانته کورفزی » ( خلیج تارانت )، خلیج نسبةً بزرگی است در شمال غربی دریای یونان و انتهای جنوب شرقی ایتالیا و بنام شهری که در وسطش قرار دارد نامیده شده است. طولش از مشرق بمغرب قریب 140هزار گز و عرضش 109هزار گز است. رجوع به تارانت ( خلیج... ) شود.

پیشنهاد کاربران

بپرس