تارتنک. [ ت َ ن َ ] ( اِ مرکب ) ( از:تار + تن ، تننده + َ-َک ، پسوند ) عنکبوت. ( برهان ) ( جهانگیری ) ( فرهنگ نظام ) ( آنندراج ) ( انجمن آرا ). این کاف ، کاف تصغیر است ، تارتن نیز همان است : تنند ارچه هر دو تار، بود راه بیشمارز زرتار مرد کار، بدیبای تارتن.؟ ( از انجمن آرا ) ( از آنندراج ).رجوع به تارتن ، کارتن ، کارتنه و کارتنک و عنکبوت شود.