تارتنک

/tArtanak/

لغت نامه دهخدا

تارتنک. [ ت َ ن َ ] ( اِ مرکب ) ( از:تار + تن ، تننده + َ-َک ، پسوند ) عنکبوت. ( برهان ) ( جهانگیری ) ( فرهنگ نظام ) ( آنندراج ) ( انجمن آرا ). این کاف ، کاف تصغیر است ، تارتن نیز همان است :
تنند ارچه هر دو تار، بود راه بیشمار
ز زرتار مرد کار، بدیبای تارتن.
؟ ( از انجمن آرا ) ( از آنندراج ).
رجوع به تارتن ، کارتن ، کارتنه و کارتنک و عنکبوت شود.

فرهنگ فارسی

( اسم ) عنکبوت .

فرهنگ عمید

= عنکبوت

پیشنهاد کاربران

واژه تارتنک هم ارز واژه عنکبوت است که تاجیکان آنرا بکار می برند
برابر پارسی عنکبوت

بپرس