تارتس

لغت نامه دهخدا

تارتس. [ ت ِ ]( اِخ ) از پادشاهان باستانی معاصر کوروش کبیر:... در این احوال سردار مازارس مُرد و هارپاک بجای او مأمور شد. هرودوت گوید ( کتاب 1 بند 163 - 177 ): این همان هارپاک مادی است که با کوروش در موقع قیام او بر ضد آستیاک همراه بود، این سردار بشهر «فوسه » پرداخته آن را محاصره کرد... اهالی این شهر نیز دریانوردان خوبی بودند و تا «ایبری » ( اسپانیای کنونی ) کشتی های آنها دریانوردی می کرد. سابقاً پادشاهی تارتس نام آنها را دعوت کرده بود بمملکت او رفته متوطن شوند و خود را از قید کرزوس خلاص کنند. آنها به این امر راضی نشده ولی پولی از پادشاه گرفته برج و باروی شهر خود را محکم کرده بودند... ( ایران باستان ج 1 صص 293-294 ).

تارتس. [ ت ِ س ِ ] ( اِخ ) سامی بیک در شرح «تارتسه » آرد: جزیره و قصبه ایست در جنوب اسپانیول ، در زمان قدیم در تصرف فینیقی ها بود و از این جزیره مقدار زیادی طلا استخراج می کردند و در بین یونانیان و رومیان قدیم این طلا رواج داشت ولی از منبع و معدنش آگاه نبودند، احتمال می رود که این جزیره همان جزیره «قادیس » و شهر «تارسیس » که در کتابهای عبرانی از آن یاد می شود، همین شهر باشد. ( قاموس الاعلام ترکی ). رجوع به تارسیس شود.

پیشنهاد کاربران

بپرس