تارتس
لغت نامه دهخدا
تارتس. [ ت ِ س ِ ] ( اِخ ) سامی بیک در شرح «تارتسه » آرد: جزیره و قصبه ایست در جنوب اسپانیول ، در زمان قدیم در تصرف فینیقی ها بود و از این جزیره مقدار زیادی طلا استخراج می کردند و در بین یونانیان و رومیان قدیم این طلا رواج داشت ولی از منبع و معدنش آگاه نبودند، احتمال می رود که این جزیره همان جزیره «قادیس » و شهر «تارسیس » که در کتابهای عبرانی از آن یاد می شود، همین شهر باشد. ( قاموس الاعلام ترکی ). رجوع به تارسیس شود.
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید