تاراج شدن

لغت نامه دهخدا

تاراج شدن. [ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) تاراج رفتن. به غارت رفتن. به چپو رفتن. به چپاول رفتن :
یک لحظه بود این یا شبی کز عمر ما تاراج شد
ما همچنان لب بر لبی برناگرفته کام را.
سعدی.
رجوع به تاراج رفتن و تاراج شود.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) تاراج رفتن بغارت رفتن .

پیشنهاد کاربران

خلال نماندن. [ خ ِ / خ َ ن َ دَ ] ( مص مرکب ) کنایه از تمام و کمال تاراج شدن و بغارت رفتن. ( آنندراج ) :
کس آمد کزآن ملک آراسته
خلالی نمانده ست از آن خواسته.
نظامی ( از آنندراج ) .

بپرس