تاراج رفتن. [ رَ ت َ ] ( مص مرکب ) به غارت رفتن. به چپاول رفتن. به چپو رفتن. تاراج شدن.- به تاراج رفتن : تو خاقنی که بتاراج امتحان رفتی ز گرد کوره وارستگی طلب اکسیر.خاقانی.گل بتاراج رفت و خار بماندگنج برداشتند و مار بماند.( گلستان ).رجوع به تاراج شود.