تار تنندو. [ رِ ت َ ن َن ْ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تار عنکبوت. تاری که تارتنک سازد خانه ساختن را : ز باریکی و سستی هر دو پایم تو گویی پای من تار تنندوست .آغاجی ( از آنندراج ).شود در پناهت چو سد سکندراگر خانه سازم ز تار تنندو.امیرمعزی.