تادیب کردن


مترادف تادیب کردن: تنبیه کردن، مجازات کردن، گوشمالی دادن، کیفر دادن، ادب آموختن، ادب کردن، تربیت کردن، فرهیخته کردن، فرهیختن

معنی انگلیسی:
civilize

لغت نامه دهخدا

تأدیب کردن. [ ت َءْ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) فرهختن و ادب آموختن و تربیت کردن و طریقه نیک آموختن. || سیاست و تنبیه کردن. ( ناظم الاطباء ). || در این بیت بمعنی منزه و پاک ساختن :
به آب اندام را تأدیب کردند
نیایش خانه را ترتیب کردند.
نظامی.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱- ادب آموختن فرهیختن . ۲- گوشمالی دادن .

مترادف ها

correct (فعل)
اصلاح کردن، تادیب کردن، تصحیح کردن، صحیح کردن

amerce (فعل)
جریمهء کردن، تنبیه کردن، تادیب کردن

discipline (فعل)
تادیب کردن، تحت نظم و ترتیب در اوردن

فارسی به عربی

انضباط , صحیح

پیشنهاد کاربران

بپرس