تاخر

/ta~axxor/

مترادف تاخر: پس افتادگی، پسی، پس ماندن، عقب افتادن، دنبال ماندن، واپس ماندن، دیر شدن

متضاد تاخر: تقدم

برابر پارسی: ( تأخّر ) سپسی

لغت نامه دهخدا

تأخر. [ ت َ ءَخ ْ خ ُ ] ( ع مص ) واپس شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( از ترجمان علامه جرجانی ). پس ماندن. ( منتهی الارب )( آنندراج ) ( فرهنگ نظام ) ( ناظم الاطباء ). آخر افتادن.( فرهنگ نظام ). ضد تقدم و متأخر ضد متقدم باشد. || درنگ کردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

عقب انداختن، دنبال ماندن، واپس ماندن، دیرشدن

فرهنگ معین

( تأخر ) (تَ أَ خُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) پس ماندن ، عقب افتادن .

فرهنگ عمید

۱. عقب افتادن، دنبال ماندن، واپس ماندن.
۲. عقب ماندگی.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی تَأَخَّرَ: تأخیر پیدا کرد - عقب افتاد-در آینده واقع می شود
معنی یَتَأَخَّرَ: که تأخیر پیدا کند - که عقب بیفتد (منظور از تقدم ،در عبارت "إِنَّهَا لَإِحْدَی ﭐلْکُبَرِ نَذِیراً لِّلْبَشَرِ لِمَن شَاءَ مِنکُمْ أَن یَتَقَدَّمَ أَوْ یَتَأَخَّرَ " پیروی کردن از حق است که مصداق خارجیش ایمان و اطاعت است ، و منظور از تاخر ، پیروی نکردن...
ریشه کلمه:
اخر (۲۵۰ بار)

مترادف ها

recency (اسم)
تازگی، تاخر

پیشنهاد کاربران

بپرس