تاخت اوردن

لغت نامه دهخدا

( تاخت آوردن ) تاخت آوردن. [ وَ دَ ] ( مص مرکب ) حمله کردن. هجوم کردن : ثُنیان ، موضعی که در آنجا غمّان و تغلب و ذبیان و غیرهم بر بنی عذره تاخت آوردند و ظفر نصیب بنی عذره گردید. ( منتهی الارب ). || مؤاخذه و عتاب سخت کردن ، چنانکه تاخت آوردن به کسی بمعنی سخت اعتراض کردن و ایراد کردن به اوست. رجوع به تاخت و تاختن شود.

فرهنگ فارسی

( تاخت آوردن ) ( مصدر ) ۱- حمله کردن هجوم بردن . ۲- مواخذه عتاب سخت کردن .

پیشنهاد کاربران

بر سر کسی راندن ؛ حمله کردن بر او. تاخت آوردن بر او : و فرصت نگاه همی داشتند تا بوقتی که بر سر قومی رانده بودند و بقعه خالی مانده. ( گلستان ) .

بپرس