تاجیک

/tAjik/

معنی انگلیسی:
tajik, lranian (as opposed to a turk

لغت نامه دهخدا

تاجیک. ( ص ، اِ ) غیر عرب و ترک را تاجیک نامند. ( شرفنامه منیری ). تازیک وتاژیک ، بر وزن و معنی تاجیک است که غیر عرب و ترک باشد. ( برهان ). || عرب زاده ای که در عجم کلان شود. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ). فرزند عرب در عجم زاییده و برآمده را نیز گویند. ( برهان ). تازیک و تاژیک ، همان تاجیک مذکور و نیز اصلی است ترکان را، و قیل بچه عرب که در عجم بزرگ شود. ( شرفنامه منیری ). || نام ولایتی. || طایفه غیرعربی باشد. || آنکه ترک و مغول نباشد. در لغات ترکی بمعنی اهل فرس نوشته اند. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). مؤلف فرهنگ نظام آرد: نسل ایرانی و فارسی زبان ، مثال : در افغانستان و توران نژادی هستند که خود را تاجیک می گویند، مبدل لفظ مذکور تازیک است و از آن بعضی از اهل لغت چنین قیاس کرده اند که معنی لفظ مذکور نسل تازی ( عرب ) است که در عجم بزرگ شده باشد لیکن صحیح همان است که نوشتم ، و این لفظ در ایران مورد استعمال ندارد فقط در افغانستان و ترکستان به فارسی زبانان آنجا گفته می شود و بیشتر در مقابل ترک استعمال میشودو اصل این کلمه پهلوی تاجیک منسوب به قبیله تاج است که از قبایل ایران بوده - انتهی. سعید نفیسی در معرفی مردم بخارا آرد: در زمان رودکی شهر بخارا چون دیگر شهرهای ماوراءالنهر شهری بوده است مرکب از نژاد ایرانی و شاید یکی از قدیمترین مداین باشد که نژاد ما در آن رحل اقامت افکنده بهمین جهت مردم آن شهر بجز عده ای معدود از نژادهای دیگر که بعد بواسطه حوادث بدان جا رفته اند از نژاد ایرانی بوده اند و پارسی زبان ، مخصوصاً از زمانی که بخارا پایتخت سامانیان مرکز ادبیات فارسی شد و امرای آل سامان در رواج این زبان هیچ فرونگذاشتند، بخارا معروفترین مرکز زبان ما شد چنانکه هنوز پس از هزارواَند سال زبان اکثریت مردم بخارا و زبان بازار آن ، زبان پارسیست و هنوز اکثر مردم آن از نژاد ایرانند که امروزایشان را به اصطلاح محلی «تاجیک » می خوانند... ( احوال و اشعار رودکی ج 1 صص 67 - 68 ). مؤلف همان کتاب درباره مردم سمرقند آرد: در زمان حاضر جمعیت ولایت سمرقند نزدیک به نهصدوشصت هزار نفر است که بیست وهفت درصدآن از نژاد ایرانیست که امروز به اسم «تاجیک » خوانده میشود. ( احوال و اشعار رودکی ج 1 ص 120 ). در لاروس بزرگ آمده : تاجیکان مردمانی هستند که حداقل 2500000 نفرند که در مشرق ایران و شمال افغانستان ، در ترکستان روس و همچنین در ارتفاعات 3000 متری فلات پامیر پراکنده اند و بزراعت اشتغال دارند. غالب تاجیکها از نژاد خالص ایرانیند، همه آنها چادرنشین می باشند، در ایران و افغانستان بکار زراعت اشتغال دارند، و در ترکستان بازرگان یا مالکند و در نزد تاجیکان ترکستان علیا آثاری از آتش پرستی کهن مشاهده میشود. مؤلف قاموس الاعلام ترکی آرد: تاجیک در اصل نام قومی از ترکها بودو در این زمان این نام را بیک طایفه ایرانی الاصل و متکلم بزبان فارسی و مقیم در آسیای وسطی اطلاق کنند. اینان در بلاد به تجارت و صناعت و در قرا و دیه ها به زراعت و فلاحت اشتغال می ورزند و مردمان فعال و مستعد و نسبت به طوایف دیگر مدنی میباشند ولی به اندازه ترکان و اوزبکان و افغانان و تاتار و اقوام دیگر جسورو سلحشور نیستند و از این رو در نظر اینان حقیر بشمار میروند و مردان دلاور محسوب نمیشوند. و کلمه «داجیک » که ارامنه به عثمانیان اطلاق می کنند از همین لغت مأخود است. محمد معین در برهان قاطع ذیل کلمه تاجیک آرد: تاجیک در «ختنی » تاجیک «روزگار نو ج 4 ش 3: کشور ختن بقلم بیلی »، در ترکی نیز تاجیک «جغتایی ص 194»... «فرای » نویسد: اشتقاق کلمه تاجیک محتملاً از شکل ایرانی شده «طایی » ( قبیله ای از عرب ) آمده ، باآنکه فیلوت آنرا مشتق از «تاختن » میداند و این قول بعیداست. ترکان نام تاجیک را مانند «تات » به ایرانیان اطلاق می کردند. رجوع شود به «شدر» . استاد هنینگ تاجیک را ترکی میداند مرکب از تا ( = تات «ترک » + جیک «پسوند ترکی » جمعاً یعنی تبعه ٔترک و این کلمه را با «تازیک » و «تازی » ( و طایی ) لغةً مرتبط نمیداند - انتهی. در دایرةالمعارف اسلام ذیل افغانستان در عنوان «قبایلی که از منشاء ایرانی هستند» از تاجیک بتفصیل سخن رانده شده است. ( برهان قاطعچ معین ) : مسلمانان و مشرکان و جهودان و مؤمنان و... ترکان و تاجیکان. ( کتاب النقض ص 476 ).بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

قوم ایرانی ساکن تاجیکستان
غیرعرب وترک مردم فارسی زبان، فرزندعرب که درعجم، پرورش یافته وبزرگ شده باشد، تکلم به زبان فارسی
۱ - غیر ترک ( عموما ) آنکه ترک و مغولی نباشد. ۲- ایرانی ( خصوصا ). ۳- سکن. کنونی (( تاجیکستان ) )شوروی . ۴- (( تاجیک ) ) با(( تازی ) ) فرق دارد.

فرهنگ معین

(اِ. ) ۱ - غیرترک و عرب ، آن که به زبان فارسی تکلم کند. ۲ - سکنة کنونی کشور تاجیکستان .

فرهنگ عمید

۱. غیر عرب و غیرترک، آن که به زبان فارسی تکلم کند، مردم فارسی زبان.
۲. فرزند عرب که در عجم پرورش یافته و بزرگ شده باشد. &delta، بیشتر در مقابل ترک استعمال می شود.
۳. طایفه ای از نژاد آرین ساکن ترکستان افغان، پامیر، و ترکستان روس که اغلب به زبان فارسی تکلم می کنند.

گویش مازنی

/taajik/

دانشنامه عمومی

تاجیک (مانه و سملقان). تاجیک روستایی در دهستان جیرانسو بخش مرکزی شهرستان مانه و سملقان استان خراسان شمالی ایران است.
بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵ جمعیت این مکان ۷۰۹ نفر ( ۱۸۳خانوار ) بوده است. [ ۱]
عکس تاجیک (مانه و سملقان)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

گروه قومی اکثریت در کشور تاجیکستان از نژاد ایرانی. تاجیک ها در کشورهای افغانستان و بخش هایی از پاکستان و غرب چین نیز به سر می برند. زبان تاجیکی به زیرشاخۀ ایرانیِ غربی از خانوادۀ زبان های هند و اروپایی تعلق دارد و در واقع همان فارسی دری است، اما خط آنان سیریلیک است. تاجیک ها در دوره ای طولانی با همسایگان ترک خود در ارتباط بودند و برخی واژگان آلتایی را از آنان وام گرفتند. اکثریت تاجیک ها سنّی مذهب اند، اما اقلیتی شیعه از آنان نیز در افغانستان مشاهده می شود. تاجیک ها در پهنۀ جغرافیایی بسیار متنوعی، از کوهستان های مرتفع پامیر تا دره های گرم افغانستان، اقامت دارند. روستاییان تاجیک گوسفند، بز، گاو و گاه نیز شتر پرورش می دهند. کشاورزان مناطق کوهستانی مزارعی پله دار، به منظور کشاورزی آبی، می سازند و درکنار آن ها در نقاط مرتفع تر و شیب دار کوه ها، جو و گندم می کارند. نیز ← تاجیکستان

مترادف ها

tadzhik (اسم)
تاجیک

tajik (اسم)
تاجیک

پیشنهاد کاربران

زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹
در جواب به کسانی که فقط خودش رو گول می زنند و حرف های بدون سند و مدرک می زدندیا مدرک معتبر ندارند مدرک شون جعلی است با این حرف خودتان خار و بی ارزش می کنید بس کنید هر کسی به من و خانواده من توهین حرمزاده بی ناموس بی رگ و ریشه سیم کش و جاکش و خودش و جد آبادش هست اگر توهین کند
درجواب شما ها
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
▪️انسان کور را می توان درمان کرد اما نادان متعصب را هرگز. . . !
تعصب کور کورانه انسان بینا را کودن می کند. تعصب یک امر اشتباه است، حال فرقی نمی کند که این تعصب نسبت به دین، مذهب، نژاد، قوم، رنگ و حتی فردی باشد. تعصب، تعصب نام دارد. انسان متعصب برای مخفی کردن ضعف اجتماعی خود همواره در حال فرافکنی، تهمت، افترا، دروغ پردازی و جعل سازی نسبت به منتقدان خویش است.
غافل از اینکه برجسته ترین راه شناخت یک انسان بزرگ، اعتراف شجاعانه او به اشتباهات گذشته ی خویش است. از تعصب بپرهیزیم؛ تعصب، بیجا و بجا ندارد. تعصب، تعصب است. هر کس به وسعت تفکرش آزاد است. . . !
✍کریستوفر هیچنز

واژه تات. ( حرف اضافه ضمیر ) از �تا� و ضمیرمتصل بمعنی �تاترا� ضمایر متصل که به اسم و فعل متصل می شوند گاهی در ضرورت شعری که جمله مقلوب می شود بحرف ( نظیر: تا، اگر، از ) نیز متصل گردند :
دردستانی کن و درماندهی
...
[مشاهده متن کامل]

تات رسانند بفرماندهی.
نظامی.
که دراصل چنین است : �تا بفرماندهی رسانندت �:
باز گشای ای نگار چشم به عبرت
تات نکوبد فلک به کوبه کوبین.
خجسته.
که در اصل چنین باشد: �تا فلک ترا به کوبه کوبین نکوبد�:
من ز هجای تو باز بود نخواهم
تات فلک جان و خواسته نکند لوغ.
منجیک.
تات شاعر بمدح در گوید
شادبادی و قصر تومعمور.
ناصرخسرو.
از پس پیغمبر و حیدر بدین در ره مده
یکرمه بیگانگان را، تات نفزاید عطب.
ناصرخسرو.
دیوت از راه ببرده ست بفرمای هلا
تات زیر شجر گوز بسوزند سپند.
ناصرخسرو.
خارش گیتی ز سرت کی شود
تات برانگشت یکی ناخنست.
ناصرخسرو.
بیگنهی تات کار پیش نیاید
و آنگه کت تب گلو گرفته گنهکار. ناصرخسرو.
دین و خرد باید سالار تو
تات کند یارت سالار خویش.
ناصرخسرو.
نام نیکو را بگستر، شو بفعل خویش نیک
تات گوید ای نکو فعل آنکه او آوا کند.
ناصرخسرو.
تات بدیدم چنین اسیر هوی
بر تو دلم دردمند و پرخون شد.
ناصرخسرو
تات. ( پسوند ) مزید مؤخر ( پساوند ) است و جداگانه معنی ندارد. و در فارسی امروز متداول نیست این مزید مؤخر، آخر بعضی از کلمات بصورت �داد� آید:. . . داد در جزء دوم خرداد در اوستا �تات � می باشد و همین جزء در امرداد هم دیده می شود. در خود اوستا خرداد و امرداد �هئوروتات � و �اَمرتات � آمده است. تات جداگانه مورد استعمال ندارد جزیی ( یعنی سوفیکس ) است که بانجام برخی از واژه ها پیوسته ، میرساند که در آن واژه اسم مجرد و مؤنث است چنانکه در �ارشتات � ( راستی و درستی ) و در �وتات � ( درستی ) و �اوپرتات � ( برتری ) و جز آن. ( پورداود�فرهنگ�ایران باستان صص 57 - 58 ) .
تات. ( اِخ ) قومی پارسی. ( �مازندران�و استراباد رابینو ص 63 بخش انگلیسی ) . فارسی زبانان ، طایفه ای از ایرانیان. اهالی ولایات شمالی که به لهجه محلی سخن رانند مثل حسن آبادیان قراچه داغ و مازندرانیها. . . در قفقاز آن قسمت از ایرانیان را که هنوز زبانشان فارسی مانده تات گویند در ایران لرها غیر خود را از ایرانیان تات نامند. . . محمودبن الحسین بن محمد کاشغری دردیوان لغات الترک ( چ استانبول 1333 هَ. ق. ) که تألیف آن در�سال�466 هَ. ق. پایان یافته در صفحه 292 جلد اول در ضمن کتاب الاسماء ابواب ثلاثی زیر عنوان برک ( بضم اول و سکون ثانی و ثالث ) می نویسد: �برک = القلنسوة، و فی المثل : تات سیز ترک بلماس ؛ باش سیز برک بلماس ، معناه : لایخلو الترک من الفارسی ، کما لا یخلو القلنسوة من رأس. � یعنی ترک بدون ایرانی و کلاه بدون سر نمی شود و در ( باب فعلل و فعلال و فعلل فی حرکاته ) همین کتاب زیر عنوان : سملم تت ( بضم سین و کسرلام و سکون هر دومیم ، بفتح تاء اول و سکون تاءدوم ) در صفحه 403 جلد اول می نویسد: �سملم تت = الفارسی الذی لایعرف لغة الترک البتة و کذلک کل من لایعرف الترکیة یسمی سملم � یعنی سملم تت آن ایرانی را گویند که اصلا ترکی بلد نباشد و همچنین کسی که ترکی را نداند سملم خوانده می شود، در این دو عبارت محمود کاشغری �تات و تت � را بمعنی ایرانی ترجمه کرده است. در کتاب دده قورقود ( چ استانبول 1332 هَ. ق ) که بزبان غزی در حدود نه قرن پیش تألیف یافته ، ضمن
داستان بقاج خان پسر درسه خان ( درسه خان اوغلی بقاج خان حکایه سی ) مؤلف موقعی که می خواهد کیفیت طلوع فجر و پیدایش صبح صادق و وزش نسیم ملایم و بانگ نماز برداشتن یک ایرانی مسلمان را شرح دهد در صفحه 12 می نویسد: �سوبلمه :
صلقوم صلقوم طان یللری اسدکنده صلقو بوزاج تورغای سیرادقده بدوی اتلراسین کوروب عقرادقده صقالی اوزون تات اری باکلدقده. . . � یعنی �. . . زمانی که مرد ایرانی ریش درازی ، مشغول اذان دادن بود. . . � در اینجا تات بمعنی ایرانی مسلم استعمال شده است. مولانا جلال الدین رومی در ضمن بیتی از ملمعات خود.
�اگر تات ساک و گر رومساگ و گر تورک
زبان بی زبانی را بیاموز�
یعنی :�اگر ایرانیستی و گر رومی و گر ترک
زبان بیزبانی را بیاموز�.
لفظ تات را بمعنی ایرانی بکار برده است. ملک الشعرای بهار سبک شناسی ( ج 3 ص 50 ) ضمن بحث از سبک و لغات طبقات ناصری راجع بکلمه تات که در آن کتاب بسیار بکار رفته است می نویسد: �در این کتاب ( طبقات ناصری ) لغات مغولی برای بار اول داخل زبان فارسی شده است و لفظ مغول نیز شنیده می شود و کلمه تات بمعنی تاژیک وتاجیک یعنی فارسی زبانان در این کتاب دیده می شود. . . � و سپس در حاشیه همان صفحه می نوسد: �ایرانیان از قدیم بمردم اجنبی تاجیک و تاژیک می گفته اند چنانکه یونانیان ، بربر و اعراب اعجمی یا عجم گویند. این لفظ درزبان دری تازه ( تازی ) تلفظ شد و رفته رفته خاص اعراب گردید ولی در توران و ماوراءالنهر لهجه قدیم باقی و به اجانب تاجیک گویند و به همان معنی داخل زبان ترکی شد و فارسی زبانان را تاجیک خواندند و این کلمه بر فارسیان اطلاق گردید و ترک و تاجیک گفته شد. � قسمت اول گفتار مرحوم بهار میرساند که لفظ تات بمعنی ایرانی و پارسی زبان بکار رفته است و قسمت دوم آن نیز منطقی و درست است و لفظ تژک ( بکسرژ ) در دیوان لغات الترک
محمود کاشغری - داستانهای دده قور قودنزهت القلوب حمداﷲ مستوفی و غیره مستفاد می شود امروز با وجود شیوع و رواج کامل زبان ترکی در اغلب نقاط آذربایجان ، در میان روستائیان موجود است و هر یک دیگری رابا نسبت دادن به تات و یا به ترک تعبیر می کنند. شمس الدین سامی در ستون دوم صفحه 370 قاموس ترکی ( چ استانبول 1317 هَ. ق. ) زیر عنوان تات می نویسد: تات ، اسکی ترکلرین کندی حکم لری آلتندا بولونان یرلرده اسکی ایرانی و کردلره ویردیکلری اسم اولوب مقام تحقیر ده قوللانیلیردی. � یعنی ترکان قدیم ایرانیان و اکرادی راکه زیر فرمان خود داشتند تات می نامیدند و این کلمه در مقام تحقیر استعمال می شد. در ترانه معروفی بمطلع:
�اوشو ددم ها، اوشو ددم
داغدان آلما داشیدیم �
که در میان کودکان خردسال آذربایجانی معمول است ، تات بمعنی مرد آبادی نشین و زراعت پیشه ای استعمال شده است :است :
گوموشی ویردیم تاتا
تات منه داری ویردی
دارینی سپدیم قوشا
قوش منه قانات ویردی
قاناد لاندیم اوچماقا
حق قاپوسین آچماقا
یعنی : پول ( سیم ) را به تات دادم و ارزن گرفتم ، ارزن را بمرغ دادم مرغ برای من بال و پر داد، پر به پرواز گشودم تا در حق را باز کنم. در مثل مشهور، �بوسوز هیچ تاتین کتابندا یوخدر. � یعنی این حرف در کتاب هیچ تات نیست ، کلمه تات بمعنی شخصی دانشمند و اهل کتاب بکار برده شده است. در مثل معروف �تات ویزدن قیزار، ترک گوزدن �. تات بمعنی مرد آبادی نشینی که برای گرم کردن خود از کرسی استفاده می کند استعمال شده است البته ترکان بیابان گرد از قدیم الایام برای گرم کردن خود در وسط چادرهای بزرگ نمدی که اوتاغ ( محل روشن کردن آتش ) نامیده می شد آتش روشن می کردند وموضوع تنور و کرسی در پیش آنها نبود. از هر فرد روستایی یا ایلات
آذربایجان بپرسید تات یعنی چه ؟ بیدرنگ جواب می دهد: �تات یعنی تخته قاپو و آبادی نشین � پس بطور کلی از مراتب مزبور باین نتیجه می رسیم که تات کلمه ای بوده بجای تاجیک که لااقل از ده قرن پیش از طرف ترکان ( بیسواد و مالدار و بیابانگرد ) به ایرانیان ( دانشمند و کشاورز و شهریگر ) اطلاق می شده است و زبان تاتی به لهجه های مختلف زبان ایرانی می گفته اند. ( تاتی وهرزنی عبدالعلی کارنگ صص 30 - 33 ) .
منبع لغت نامه دهخدا
خوشحال بغضی این قد حرف ناراحت نظر منفی می دهید یعنی این قد حرف سوزناکی می زنم آنها چند حسابی در آبادیس هستند قوم گرا هم هستند واقعا خوشحال خدا شکرت 😁😁😁😁😁😁😁😁😁😁😁😁😁😁😁😁😁😁😁😁😁😁😁😁😁😁😁😁😁😁😁😁😁😁😁😁😁😁

واژه تاجیک. ( ص ، اِ ) غیر عرب و ترک را تاجیک نامند. ( شرفنامه منیری ) . تازیک وتاژیک ، بر وزن و معنی تاجیک است که غیر عرب و ترک باشد. ( برهان ) . || عرب زاده ای که در عجم کلان شود. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ) . فرزند عرب در عجم زاییده و برآمده را نیز گویند. ( برهان ) . تازیک و تاژیک ، همان تاجیک مذکور و نیز اصلی است ترکان را، و قیل بچه عرب که در عجم بزرگ شود. ( شرفنامه منیری ) . || نام ولایتی. || طایفه غیرعربی باشد. || آنکه ترک و مغول نباشد. در لغات ترکی بمعنی اهل فرس نوشته اند. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) . مؤلف فرهنگ نظام آرد: نسل ایرانی و فارسی زبان ، مثال : در افغانستان و توران نژادی هستند که خود را تاجیک می گویند، مبدل لفظ مذکور تازیک است و از آن بعضی از اهل لغت چنین قیاس کرده اند که معنی لفظ مذکور نسل تازی ( عرب ) است که در عجم بزرگ شده باشد لیکن صحیح همان است که نوشتم ، و این لفظ در ایران مورد استعمال ندارد فقط در افغانستان و ترکستان به فارسی زبانان آنجا گفته می شود و بیشتر در مقابل ترک استعمال میشودو اصل این کلمه پهلوی تاجیک منسوب به قبیله تاج است که از قبایل ایران بوده - انتهی. سعید نفیسی در معرفی مردم بخارا آرد: در زمان رودکی شهر بخارا چون دیگر شهرهای ماوراءالنهر شهری بوده است مرکب از نژاد ایرانی و شاید یکی از قدیمترین مداین باشد که نژاد ما در آن رحل اقامت افکنده بهمین جهت مردم آن شهر بجز عده ای معدود از نژادهای دیگر که بعد بواسطه حوادث بدان جا رفته اند از نژاد ایرانی بوده اند و پارسی زبان ، مخصوصاً از زمانی که بخارا پایتخت سامانیان مرکز ادبیات فارسی شد و امرای آل سامان در رواج این زبان هیچ فرونگذاشتند، بخارا معروفترین مرکز زبان ما شد چنانکه هنوز پس از هزارواَند سال زبان اکثریت مردم بخارا و زبان بازار آن ، زبان پارسیست و هنوز اکثر مردم آن از نژاد ایرانندکه امروز به اسم �تاجیک � خوانده میشود. ( احوال و اشعار رودکی ج 1 ص 120 ) . در لاروس بزرگ آمده : تاجیکان مردمانی هستند که حداقل 2500000 نفرند که در مشرق ایران و شمال افغانستان ، در ترکستان روس و همچنین در ارتفاعات 3000 متری فلات پامیر پراکنده اند و بزراعت اشتغال دارند. غالب تاجیکها از نژاد خالص ایرانیند، همه آنها چادرنشین می باشند، در ایران و افغانستان بکار زراعت اشتغال دارند، و در ترکستان بازرگان یا مالکند و در نزد تاجیکان ترکستان علیا آثاری از آتش پرستی کهن مشاهده میشود. مؤلف قاموس الاعلام ترکی آرد: تاجیک در اصل نام قومی از ترکها بودو در این زمان این نام را بیک طایفه ایرانی الاصل و متکلم بزبان فارسی و مقیم در آسیای وسطی اطلاق کنند. اینان در بلاد به تجارت و صناعت و در قرا و دیه ها به زراعت و فلاحت اشتغال می ورزند و مردمان فعال و مستعد و نسبت به طوایف دیگر مدنی میباشند ولی به اندازه ترکان و اوزبکان و افغانان و تاتار و اقوام دیگر جسورو سلحشور نیستند و از این رو در نظر اینان حقیر بشمار میروند و مردان دلاور محسوب نمیشوند. و کلمه �داجیک � که ارامنه به عثمانیان اطلاق می کنند از همین لغت مأخود است. محمد معین در برهان قاطع ذیل کلمه تاجیک آرد: تاجیک در �ختنی � تاجیک �روزگار نو ج 4 ش 3: کشور ختن بقلم بیلی �، در ترکی نیز تاجیک �جغتایی ص 194�. . . �فرای � نویسد: اشتقاق کلمه تاجیک محتملاً از شکل ایرانی شده �طایی � ( قبیله ای از عرب ) آمده ، باآنکه فیلوت آنرا مشتق از �تاختن � میداند و این قول بعیداست. ترکان نام تاجیک را مانند �تات � به ایرانیان اطلاق می کردند. رجوع شود به �شدر� . استاد هنینگ تاجیک را ترکی میداند مرکب از تا ( = تات �ترک � جیک �پسوند ترکی � جمعاً یعنی تبعه ٔترک و این کلمه را با �تازیک � و �تازی � ( و طایی ) لغةً مرتبط نمیداند - انتهی. در دایرةالمعارف اسلام ذیل افغانستان در عنوان �قبایلی که از منشاء ایرانی هستند� از تاجیک بتفصیل سخن رانده شده است. ( برهان قاطعچ معین ) : مسلمانان و مشرکان و جهودان و مؤمنان و. . . ترکان و تاجیکان. ( کتاب النقض ص 476 ) . شاید که بپادشه بگویند
...
[مشاهده متن کامل]

ترک تو بریخت خون تاجیک.
سعدی ( ترجیعات ) .
عرب دیده و ترک و تاجیک و روم
ز هر جنس در نفس پاکش علوم.
سعدی ( بوستان ) .
محمدامین گلستانه درمجمل التواریخ در شرح قتل نادرشاه آرد: آنکه از بدوحال نادرشاه تا زمانی که از سفر خوارزم برگشته عازم داغستان شد در امر سلطنت و جهانداری یگانه و از راه و رسم معدلت و عاجزنوازی فرزانه و در سلوک با قاطبه ایرانی نادر زمانه بود و اهالی ایران نیز از خرد وبزرگ و ترک و تاجیک فدویانه نقد جان را در راه او می باختند. ( مجمل التواریخ گلستانه ص 8 ) . || تازی. چادرنشین. صحرانشین. || تازیک. دونده. مردم کمرباریک و دونده : اسب تازیک و سگ تازیک. || جبان. ترسنده. || از اهل قبیله تاج ( تاژ، یعنی طی ) و مِن باب اطلاق جزو بکل ، عرب را گویند. و یکی از معانی تاجیک در پهلوی ، تازی یعنی عرب است. رجوع به سفرنامه مازندران و استرآباد رابینو بخش انگلیسی ص 78 و رجوع به تاجک و تازی و تازیک و تاژیک شود.
منبع. لغت نامه دهخدا

تاجیک کلمه ای تورکی است که از دو چزو تات به معنی یکجانشین و جیک علامت تصغیر تورکی تشکیل یافته و باهم به معنی یکجانشین کوچک است از انجا که در تورکیستان ایرانی زبانها به صورت پراکنده ساکن بودند بدانها تاجیک می گفتند
منبع. عکس فرهنگ پاشنگ
واژه ی تاجیک از ریشه ی واژه ی تاج فارسی هست
تاجیکتاجیکتاجیکتاجیک
تاجیک به معنای فارس هست ( مردمانی که نه تُرک هستند و نه عَرب ) و یکی از نام های مردمان پارسی تبار بوده، همچون دهقان های پارسی، قوم فارس ایران هم همون تاجیک های ایران هستند، همین طور که قدیم ها در استان
...
[مشاهده متن کامل]
فارس ( لرها و قشقایی ها ) به کسانی که لر و ترک نبودند و به زبان پارسی سخن میگفتند را تاجیک مینامیدند. در اشعار و سفرنامه های معتبر و قدیمی به زبان های عربی و انگلیسی به تبار مردم تاجیک معادل فارس در ایران اشاره شده. کتاب دستورالکاتب فی تایین المراتب نوشته محمدابن هندوشاه نخجوانی در زمان حکومت ایلخانان مغول و کتاب ایران و قضیه ایران نوشته جرج ن کرزن.

تاجیک از ریشه �تژی� در زبان سکایی است.
تاجیک صفت وابسته است از واژه �تاج�، نام یک قبیله.
تاجیک به معنی آریایی و پاک و بزرگوار و اصیل زاده و میهمان نواز.
لغت نامه دهخدا
واژه تاجیک. ( ص ، اِ ) غیر عرب و ترک را تاجیک نامند. ( شرفنامه منیری ) . تازیک وتاژیک ، بر وزن و معنی تاجیک است که غیر عرب و ترک باشد. ( برهان ) . || عرب زاده ای که در عجم کلان شود. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ) . فرزند عرب در عجم زاییده و برآمده را نیز گویند. ( برهان ) . تازیک و تاژیک ، همان تاجیک مذکور و نیز اصلی است ترکان را، و قیل بچه عرب که در عجم بزرگ شود. ( شرفنامه منیری ) . || نام ولایتی. || طایفه غیرعربی باشد. || آنکه ترک و مغول نباشد. در لغات ترکی بمعنی اهل فرس نوشته اند. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) . مؤلف فرهنگ نظام آرد: نسل ایرانی و فارسی زبان ، مثال : در افغانستان و توران نژادی هستند که خود را تاجیک می گویند، مبدل لفظ مذکور تازیک است و از آن بعضی از اهل لغت چنین قیاس کرده اند که معنی لفظ مذکور نسل تازی ( عرب ) است که در عجم بزرگ شده باشد لیکن صحیح همان است که نوشتم ، و این لفظ در ایران مورد استعمال ندارد فقط در افغانستان و ترکستان به فارسی زبانان آنجا گفته می شود و بیشتر در مقابل ترک استعمال میشودو اصل این کلمه پهلوی تاجیک منسوب به قبیله تاج است که از قبایل ایران بوده - انتهی. سعید نفیسی در معرفی مردم بخارا آرد: در زمان رودکی شهر بخارا چون دیگر شهرهای ماوراءالنهر شهری بوده است مرکب از نژاد ایرانی و شاید یکی از قدیمترین مداین باشد که نژاد ما در آن رحل اقامت افکنده بهمین جهت مردم آن شهر بجز عده ای معدود از نژادهای دیگر که بعد بواسطه حوادث بدان جا رفته اند از نژاد ایرانی بوده اند و پارسی زبان ، مخصوصاً از زمانی که بخارا پایتخت سامانیان مرکز ادبیات فارسی شد و امرای آل سامان در رواج این زبان هیچ فرونگذاشتند، بخارا معروفترین مرکز زبان ما شد چنانکه هنوز پس از هزارواَند سال زبان اکثریت مردم بخارا و زبان بازار آن ، زبان پارسیست و هنوز اکثر مردم آن از نژاد ایرانند که امروزایشان را به اصطلاح محلی �تاجیک � می خوانند. . . ( احوال و اشعار رودکی ج 1 صص 67 - 68 ) . مؤلف همان کتاب درباره مردم سمرقند آرد: در زمان حاضر جمعیت ولایت سمرقند نزدیک به نهصدوشصت هزار نفر است که بیست وهفت درصدآن از نژاد ایرانیست که امروز به اسم �تاجیک � خوانده میشود. ( احوال و اشعار رودکی ج 1 ص 120 ) . در لاروس بزرگ آمده : تاجیکان مردمانی هستند که حداقل 2500000 نفرند که در مشرق ایران و شمال افغانستان ، در ترکستان روس و همچنین در ارتفاعات 3000 متری فلات پامیر پراکنده اند و بزراعت اشتغال دارند. غالب تاجیکها از نژاد خالص ایرانیند، همه آنها چادرنشین می باشند، در ایران و افغانستان بکار زراعت اشتغال دارند، و در ترکستان بازرگان یا مالکند و در نزد تاجیکان ترکستان علیا آثاری از آتش پرستی کهن مشاهده میشود. مؤلف قاموس الاعلام ترکی آرد: تاجیک در اصل نام قومی از ترکها بودو در این زمان این نام را بیک طایفه ایرانی الاصل و متکلم بزبان فارسی و مقیم در آسیای وسطی اطلاق کنند. اینان در بلاد به تجارت و صناعت و در قرا و دیه ها به زراعت و فلاحت اشتغال می ورزند و مردمان فعال و مستعد و نسبت به طوایف دیگر مدنی میباشند ولی به اندازه ترکان و اوزبکان و افغانان و تاتار و اقوام دیگرجسورو سلحشور نیستند و از این رو در نظر اینان حقیر بشمار میروند و مردان دلاور محسوب نمیشوند. و کلمه �داجیک � که ارامنه به عثمانیان اطلاق می کنند از همین لغت مأخود است. محمد معین در برهان قاطع ذیل کلمه تاجیک آرد: تاجیک در �ختنی � تاجیک �روزگار نو ج 4 ش 3: کشور ختن بقلم بیلی �، در ترکی نیز تاجیک �جغتایی ص 194�. . . �فرای � نویسد: اشتقاق کلمه تاجیک محتملاً از شکل ایرانی شده �طایی � ( قبیله ای از عرب ) آمده ، باآنکه فیلوت آنرا مشتق از �تاختن � میداند و این قول بعیداست. ترکان نام تاجیک را مانند �تات � به ایرانیان اطلاق می کردند. رجوع شود به �شدر� . استاد هنینگ تاجیک را ترکی میداند مرکب از تا ( = تات �ترک � جیک �پسوند ترکی � جمعاً یعنی تبعه ٔترک و این کلمه را با �تازیک � و �تازی � ( و طایی ) لغةً مرتبط نمیداند - انتهی. در دایرةالمعارف اسلام ذیل افغانستان در عنوان �قبایلی که از منشاء ایرانی هستند� از تاجیک بتفصیل سخن رانده شده است. ( برهان قاطعچ معین ) : مسلمانان و مشرکان و جهودان و مؤمنان و. . . ترکان و تاجیکان. ( کتاب النقض ص 476 ) . شاید که بپادشه بگویند
...
[مشاهده متن کامل]

ترک تو بریخت خون تاجیک.
سعدی ( ترجیعات ) .
عرب دیده و ترک و تاجیک و روم
ز هر جنس در نفس پاکش علوم.
سعدی ( بوستان ) .
محمدامین گلستانه درمجمل التواریخ در شرح قتل نادرشاه آرد: آنکه از بدوحال نادرشاه تا زمانی که از سفر خوارزم برگشته عازم داغستان شد در امر سلطنت و جهانداری یگانه و از راه و رسم معدلت و عاجزنوازی فرزانه و در سلوک با قاطبه ایرانی نادر زمانه بود و اهالی ایران نیز از خرد وبزرگ و ترک و تاجیک فدویانه نقد جان را در راه او می باختند. ( مجمل التواریخ گلستانه ص 8 ) . || تازی. چادرنشین. صحرانشین. || تازیک. دونده. مردم کمرباریک و دونده : اسب تازیک و سگ تازیک. || جبان. ترسنده. || از اهل قبیله تاج ( تاژ، یعنی طی ) و مِن باب اطلاق جزو بکل ، عرب را گویند. و یکی از معانی تاجیک در پهلوی ، تازی یعنی عرب است. رجوع به سفرنامه مازندران و استرآباد رابینو بخش انگلیسی ص 78 و رجوع به تاجک و تازی و تازیک و تاژیک شود.

از خون سیاوشیم هم خون سیاوشیم
از جامه سپیدانیم هر جامه نمی پوشیم
درود بر مردم تاجیکستان ایرانیان راستین
درود بر مردم آریانا
درود بر احمدشاه مسعودِ بزرگ و فرزندش و آموزه یِ پاکِ او
درود بر همه پارسیانِ پاک نژاد
...
[مشاهده متن کامل]

" هیچ چیز نمی تواند برادریِ ما را از میان بَرَد، هیچ چیز. نَه دین، نَه نگرش، نَه تازیِ فرومایه با پدیده های برساخته اَش
هر آنچه و هرآنکس که بخواهد به برادریِ ما آسیب بزند، ما آن را به زباله دانِ تاریخ می فرستیم.
به زودی یکی خواهیم شد و این یک " بایستگی" است.

تاجیک: 《 رستم زال 》 《 جمشید 》 《 هوشنگ 》 همین هایند.
تاجیک نام طایفه ای از قوم طبری میباشد که در غرب گرگان سکونت دارند و به زبان طبری ( مازندرانی ) صحبت میکنند. طایفه دیگری با نام تازیکه نیز در غرب گرگان ساکنند که طبری تبارند و به زبان طبری صحبت میکنند.
تاجیک:به گفته آقای الیس از موزه بریتانیا، در حالی که نویسندگان متقدم ارمنی برای اعراب از کلمه تاجیک استفاده کرده اند، ارامنه فعلی آن را به ترکان و امپراتوری ترک [عثمانی] و حتی به تمام مسلمانان تحمیل کرده اند
...
[مشاهده متن کامل]

( پاورقی ۱:از همین جاست که اعراب در گزارشات چینی های متقدم از غرب، به عنوان تا - هی شناخته شده اند. [هاورث]
پاورقی۲: پروفسور نلدکه معلومات بسیار مفیدی به آقای راس داده مبنی بر اینکه تاجیک ( به عبارت بهتر تاچیک ) و تازی، یک کلمه هستند، فقط اولی قدیمی تر از دومی است. چیک به معنی 《تعلق داشتن》 است و در این صورت معنی آن 《متعلق به قبیله تای》 خواهد بود. چیک در فارسی معاصر به زی تبدیل شده است. )
منبع:تاریخ رشیدی
تالیف:میرزا محمد حیدر دوغلات

تاجیک یا تاتجْک واژه ای ترکی از مصدر "تات"
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
منبع واژه تات:"دیوان لغات الترک" شیخ محمود کاشغری
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
تات: ترکان به فارس ها تات میگفتند و این واژه فقط در مورد فارس ها کاربرد داشت نه عرب ها، تاتجْک یعنی تاتی، تات زبان، قوم تات
...
[مشاهده متن کامل]

این واژه ربطی به کلمه تازئ ندارد تازئ را ترکان به هر قوم غریبه از جمله فارس ها و عرب ها اطلاق میکردند و بعدها فارس ها آن را به عرب ها بکار بردند.
تازئ: یعنی غریبه و ناشناس و قوم غیرخودی
و هیچ قومی به خود عنوان غریبه را نمیدهد پس تاجیک از تازیک نیست، در تاریخ از واژه حمله تازی و تازیان استفاده مکرر شده که معنی غاتگران غریبه را دارد
برای تازئ در دیوان لغات ترک هم همین معنی آمده است.

تاجیک، نام قومی مسلمان و فارسی زبان، از اقوام آریایی. تاجیکان از کهن ترین ساکنان بومی آسیای مرکزی و افغانستان بوده اند و امروزه افزون بر این مناطق، در ایران، پاکستان، شمال هندوستان و در ناحیۀ سین کیانگ چین نیز به سر می بـرند ( نک‍ ‍‍ : بارتـولـد، «تاجیکان»، 73؛ عمرزاده، 262، 268؛ افشار، 82 - 84؛ دیوانه قل، 189؛ میراحمدی، 238؛ سیدی، «تاجیکها. . . »، 305؛ همام، 89 - 90؛ سجادیه، 181 ) .
...
[مشاهده متن کامل]

برخی نام «تاجیک» را از قبیله ای به نام «تاج» گرفته اند ( نک‍ ‍‍ : داعی الاسلام، ذیل «تاجیک»؛ ذهنی، 216؛ قس: صدیقی، 229؛ عینی، 41 - 42؛ یعقوب شاه، 212 - 213، جم‍ : منسوب به تاج به معنای افسر، دیهیم، کلاه کیانی ) ، و برخی تاج را صورت مقلوب واژۀ «جـات» دانستـه اند ( نک‍ : سجادیـه، 177 ) . همچنین «تاجیک» همـان آریـایی و پـاک و نجیب و اصیـل زاده و میهمان نـواز معنا می دهد ( نک‍ : یعقوب شاه، 218 - 220 ) .
در متون پهلوی واژۀ «تاژیکان»، به معنای «عرب» آمده است: «که ما چه دیدیم از دشت تاژیکان» و «بیاوریم کین تاژیکان» ( در قطعه شعر مربوط به بهرام ورجاوند، نک‍ : متون پهلـوی، 160 - 161؛ نیـز بهار، 161 ) و بـاز از آمدنِ تاژیکان به ایرانشهر و رواج بخشیدن ایشان دُش دینی و دُش خواهی را ( نک‍ : بندهش، 31 ) . سبئوس، تاریخ نگار ارمنی، نیز واژۀ تاجیک را همه جا به معنی «عرب، اعراب» آورده است ( نک‍ ‍‍ : سبئوس1، جم‍ ؛ مسلمانیان قبادیانی، تاجیکان. . . ، 13؛ نیز نک‍ ‍: بارتولد، همان، 54 ) .
تاژیک و تاجیک به معانی گوناگون ضد و نقیض دیگری هم آمده است، مانند کودک عرب؛ قبیله ای از قبایل عرب؛ فرزند عرب که در میان عجم زاده و بزرگ شده است؛ طایفۀ غیرعرب، ترک و تبعۀ ترک و طایفۀ غیر ترک ( نک‍ ‍‍ : برهان قاطع، نیز نفیسی، علی اکبر، ذیل تاجیک؛ رامپوری، 183؛ دایرة المعارف فارسی، 1/591؛ میراحمدی، 237 ) .
1. Sebeos
برخی تاجیک را قومی از اقوام مغول پنداشته اند، در صورتی که مغولان غیر خود را تاجیک می نامیدند ( آقه باش قاجار، 271 -
272؛ بارتولد، همان، 61 ) و پان ترکیستها، مسلمانان شیعۀ شهر بخارا را فارس ـ تاجیک و سنیهای بخارا و اطراف آن را ازبک می خواندند؛ از این رو، بیشتر تاجیکان بخارا را ازبک می دانستند ( نک‍ ‍‍ : محیی الدینف، 375؛ اکرامی، 362 ) .
برخی نیز تاجیک را از ریشۀ «تات» و قومی آریایی ( افشار، 81؛ محیط طباطبایی، 108 بب‍ ؛دبیرسیاقی، 118بب‍ ؛ قس: بارتولد، همان، 59 ) ، و برخی هم آمیزه ای از قوم عرب و ایرانی، بعد از تسخیر ایران به وسیلۀ مسلمانان عرب می دانند ( کارلس، 155؛ قس: نفیسی، سعید، 136؛ نیز فیلد، 134، که تاجیکها را از نسل عربهایی می داند که در اوایل دورۀ مسیحیت یمن را ترک کرده، به شمال رفتند ) . سرزمین تاجیک، در سدۀ 6 م یکی از بخشهای مهم امپراتوری هخامنشیان بود. به نوشتۀ سوندرمان سغدیان عربها را «تاژیک» می گفته اند ( نک‍ ‍‍ : فرای، 113 ) ، اما او خود «تاجیکها» را مانویانی دانسته است که به فارسی نو صحبت می کنند، و از سدۀ 3ق/ 9م ادبیات مانوی برجسته ای به فارسی نو پدید آورده اند ( نک‍ ‍‍ : ص 56، 57 ) .
در سالنامه های چینی سدۀ 2م، از قومی به نامهای هماهنگ «ته آجی1»و «تائوچی2» یاد شده است که احتمال قوی می رود، صورت پیشین «تاجیک» در زبان چینیها باشد ( نک‍ ‍‍ :مسلمانیان قبادیانی، همان، 17؛ نیز سجادیه، 179 ) . تبتیها برای واژۀ تاجیک این صورتها را آورده اند:gzigs - , stag - gzig, rta - mjug, stag - bzhi, rtag ta - zig ( نک‍ ‍‍ : کوزنتسف، 45 ) . بنابر گزارش نویسنده ای چینی در کتاب خود ( تألیف: 694م ) ، ساکنان تخارستان را که در سدۀ 1 ق م می زیسته اند، «داشی» می گفته اند که یقیناً تاجیکِ امروزه اند ( نک‍ ‍‍ : نعمتف، 241 - 242؛ نیز مسلمانیان قبادیانی، همان، 18 ) . به گفتـۀ تورسان زاده، نام تاجیـک از آغاز پیدایش بر همۀ پارسی گویان عجم به کار رفته است ( ص60؛ نیز نک‍ ‍‍ : جاوید، 202 ) .
محیط طباطبایی با توجه به ابهام و تعقید کلمۀ تاجیک باور دارد که این کلمه صفتی برای ایرانی فارسی زبان بوده، و بر غیر ایرانی اطلاق نمی شده است و تاجیکها از قبیلۀ «طی» عرب نبوده اند و در اسناد کهنه و نو یافتۀ ختنی در سدۀ 4 ق صورت «تژیک» آمده است ( ص 104، 108، 113؛ نیز نک‍ ‍‍ : یعقوب شاه، 242، 247، که تاجیکها را قومی آریایی نژاد خوانده، و بر این باور است که تاجیک نام جدید نژادی تمام آریایی و فارسی زبان است ) .
1. taājī 2. tāuchī 3. tajignī
در دیوان لغات الترک نیز کلمۀ «تَژک» به معنای تاجیک آمده است ( کاشغری، 466؛ دبیرسیاقی، 152 ) . داعی الاسلام در فرهنگ نظام ( ذیل تاجیک ) ، تاجیک را نسل ایرانی و فارسی زبان، و این نام را مبدل «تازیک» دانسته، و از نسل تازی ( عرب ) بودن و در میان عجم بزرگ شدن تاجیکها را صحیح ندانسته است و می گوید: تاجیک در افغانستان و ترکستان به فارسی زبانان در مقابل «ترک» گفته می شود ( برای تلفظ تازیک به جای تاجیک، نک‍ ‍‍ : یعقوب شاه، 235 - 236 ) .
در آسیای مرکزی به عربهای ساکن در بخارا، سمرقند، نسف، ترمذ، کولاب و قبادیان که از بازماندگان عربهایی هستند که در عهد کهن آمده، و در آنجاها ماندگار شده اند، تاجیک نمی گویند. به گفتۀ سمعانی عربهای قبادیان از عربهای قبیلۀ تمیم بوده اند ( 4/440 ) . اینها امروزه هم خود را عرب می دانند، اگر چه زبان مادری خود را فراموش کرده، و مانند تاجیکها دری گفتار شده اند و از عربهای بخارا فقط بخشی تا آغاز سدۀ 14ش/20م زبان مادری خود را حفظ کرده بودند ( نک‍ ‍‍ : نسیم، 169 بب‍ ( . طبق رسوم عربهای آسیـای مرکـزی، پسران عرب حق ازدواج با دختران تاجیک را داشتند، اما پسران تاجیک نمی توانستند با دختران عرب ازدواج کنند ( یادداشتهای مؤلف ) .
کسروی به نقل از حمدالله مستوفی از بومیان فارسی زبان آذربایجان با نام «تاجیکان» یاد می کند ( ص 39 - 41؛ نیز نک‍ ‍‍ : شکورزاده، 159 ) و مینوی بر این باور است که مراد از تاجیک ( تاژیک و تازیک ) در کتب فارسی، اتباع و ساکنان ایرانی مناطق ایرانی نشین بوده، و این نامی است که ترکان بر ایر . . .

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس