sepanta mainyiu و angra mainyiu :
این دو واژه را به سپنته مینیو و انگره مینیو ترجمه نموده اند. یکی اهورایی و دیگری اهریمنی. حال ببینیم که این ترجمه ها و معنا ها حقیقت دارند یا برخلاف حقیقت اند. واژه mainyiu از سه هجا یا بخش به شکل زیر ساخته شده است : ma inyi u
... [مشاهده متن کامل]
با تلفظ ما اینی او . یعنی ما عین او هستیم. ضمیر اول شخص جمع " ما " علاوه بر تک تک افراد انسانی اشاره به کلیه موجودات زنده و غیر زنده و ضمیر سوم شخص " او " اشاره به آفریننده یا خداوند دارند. لذا معنای اصلی این واژه ترکیبی عبارت بوده است از : کیهان یا جهان و محتوای آن ظهور و تجلی و جلوه خداوند است. واژه سپنتا یا سپنته به معنای سفید ؛ روشن ؛ حقیقی و منطبق بر واقعیت.
واژه angara از دو هجا به شکل زیر ساخته شده است : an gara با تلفظ آن گَرا. An یا آن ضمیر سوم شخص مفرد و دور و غیبی نام خدای پدر قوم فارسی زبان سومر بوده است. لذا واژه آنگرا اشاره به پیروان خدای آن دارد و نه اهریمن. پسوند ما اینی او یا " ما عین او " در دو واژه بالا مشترک است. به این معنا که هم قوم سومر و هم قوم ایلام هردو جهان را ظهور و پیدایش خداوند می دانسته اند. یکی ظهور " آن " و دیگری ظهور " هو " . به این معنا که در آن اعصار دور دست دو گرایش یا دو باور و دو نحله فکری - خیالی جاری بوده است ؛ یکی هو گرا و دیگری آن گرا. از آنجائیکه پیداست زرتشت معنای این دو واژه را بخوبی و روشنی و بطور حقیقی درک نکرده است و از دو بینش و باور و گرایش، یکی را اهورایی و دیگری را اهریمنی پنداشته است. از دیدگاه امروز میتوان بدون شک و تردید به موجود بودن عالم معنا باور داشت . اما این باور می تواند به نوع باشد و مخالف و معکوس و متضاد همدیگر. یکی باور روشن یا نورانی و حقیقی و منطبق بر واقعیت و دیگری باور تاریک یا ظلمانی و اوهامی و بریده از واقعیت. به عنوان مثال باور و بینش " ما عین او " هم میتواند حقیقی و واقعی باشد و هم اوهامی و غیر واقعی. اگر بر این باور باشیم که موجودات زنده و غیر زنده نیستی های هستی نما و غیر یا ماسوی الله می باشند، آگاه باور و بینش ما از نوع تاریک یا ظلمانی و اوهامی و بریده از واقعیت خواهد بود. اما اگر بر این باور و بینش و گرایش باشیم که موجودات زنده و غیر زنده اجزای لاینفک و جدائی ناپذیر خداوند به عنوان کل می باشند، آنگاه باور و بینش و گرایش ما نورانی یا روشن و حقیقی و منطبق بر واقعیت است و حرکت احساس و فکر و خیالمان روی صراط مستقیم یا راه راست جاری و ساری است. مثال دوم : اگر خداوند را خارج از زمان و مکان و مفاهیم بیزمانی و بیمکانی را معادل و مترادف و هم معنا با عدم وجود زمان و مکان به پنداریم ، آنگاه پنداشت و باور ما تاریک یا ظلمانی و اوهامی و بریده از واقعیت خواهد بود و حرکت احساسات و افکار و خیالاتمان اوهامی و روی گمراهه روان و سرگردان خواهد بود. اما اگر بر این باور باشیم که بیزمانی و بیمکانی نیم زوج های بنیادی همزاد و هم بازی زمان و مکان می باشند و مثل زمان و مکان هم مطلق و هم نسبی اند، آنگاه هم باور و هم دانشِ مان نورانی و روشن و حقیقی و منطبق بر واقعیت خواهند بود. مثال سوم : اگر به پل cinvat با تلفظ های سی نوات یا سی نود ( 30 در 90 وجب یا پا یا فرسنگ و یا کیلومتر ) یا جینوت و پل sorat با تلفظ صراط باور داشته باشیم ، آنگاه باور مان تاریک و ظلمانی و اوهامی و بریده از واقعیت خواهد بود. اما اگر به چرخه یا گردش وقوع مه بانگ های هفتگانه و متوالی بر اثر نوسانات باز و بسته شدن یا انبساط و انقباض محتوای کیهان یا جهان در بررسی و شرح و توضیح آمدمان از نظام احسن آفرینش مبداء و وردمان بهمراه طبیعت یا کیهان به سلسله طویل نظم ها و حیات های دنیوی و بازگشتمان به همان نظام احسن آفرینش در معاد بهمراه طبیعت یا کیهان جاری گشته و ساری است و صورت می پذیرد، آنگاه هم باور و هم دانش مان نورانی یا روشن و حقیقی و منطبق بر واقعیت خواهد بود. مثال چهارم : اگر باور داشته باشیم که خداوند آدم را از خاک آفرید و از نَفَس خویش در دهن او دمید و به او زندگی بخشید ( یا از روح خویش در کالبد او دمید ) و سپس از فرشتگان خواست که در مقابل او سجده کنند و ابلیس از امر وی سر پیچی کرد و الا آخر، آنگاه هم باور و هم معرفتِ مان تاریک یا ظلمانی و یا اهریمنی و اوهامی و بریده از واقعیت خواهد بود. اما اگر بر این باور باشیم که خداوند متعال در نظام احسن آفرینش مبداء همه افراد انسانی را بطور مطلقا همزمان و هم سن و در یک سن معتدل ملکوتی و هرکدام را در سطح کمال ایده آل خوبی و زیبایی و هنرمندی و دانایی و توانایی آفریده و به آنان حیات یا زندگی جاودانه بخشیده است، آنگاه از لحاظ آموزش دینی بر روی راه راست قرار گرفته ایم. مثال پنجم : اگر فقط روح را امر خداوند و ماده را امر شیطان بدانیم، آنگاه معرفت یا دانستنِ مان تاریک و ظلمانی و اوهامی و بریده از واقعیت خواهد بود. اما اگر ماده را با یک سهم مساوی با روح امر خداوند و ماده و روح را نیم زوج های بنیادی همزاد و هم بازی بدانیم، آنگاه هم باور و هم دانش مان روشن و نورانی و حقیقی و منطبق بر واقعیت خواهند بود .
نتیجه اینکه آنانیکه ادعای موجود بودن عالم معنا و معنویت دارند، باید دید که تفسیر و معنای ارائه شده توسط آنان از عالم معنا ، تاریک و ظلمانی و اوهامی و بریده از واقعیت است یا روشن و نورانی و حقیقی و منطبق بر واقعیت.
در پایان امیدوارم که سر خوانندگان گرامی را بدرد نیاورده باشم.
این دو واژه را به سپنته مینیو و انگره مینیو ترجمه نموده اند. یکی اهورایی و دیگری اهریمنی. حال ببینیم که این ترجمه ها و معنا ها حقیقت دارند یا برخلاف حقیقت اند. واژه mainyiu از سه هجا یا بخش به شکل زیر ساخته شده است : ma inyi u
... [مشاهده متن کامل]
با تلفظ ما اینی او . یعنی ما عین او هستیم. ضمیر اول شخص جمع " ما " علاوه بر تک تک افراد انسانی اشاره به کلیه موجودات زنده و غیر زنده و ضمیر سوم شخص " او " اشاره به آفریننده یا خداوند دارند. لذا معنای اصلی این واژه ترکیبی عبارت بوده است از : کیهان یا جهان و محتوای آن ظهور و تجلی و جلوه خداوند است. واژه سپنتا یا سپنته به معنای سفید ؛ روشن ؛ حقیقی و منطبق بر واقعیت.
واژه angara از دو هجا به شکل زیر ساخته شده است : an gara با تلفظ آن گَرا. An یا آن ضمیر سوم شخص مفرد و دور و غیبی نام خدای پدر قوم فارسی زبان سومر بوده است. لذا واژه آنگرا اشاره به پیروان خدای آن دارد و نه اهریمن. پسوند ما اینی او یا " ما عین او " در دو واژه بالا مشترک است. به این معنا که هم قوم سومر و هم قوم ایلام هردو جهان را ظهور و پیدایش خداوند می دانسته اند. یکی ظهور " آن " و دیگری ظهور " هو " . به این معنا که در آن اعصار دور دست دو گرایش یا دو باور و دو نحله فکری - خیالی جاری بوده است ؛ یکی هو گرا و دیگری آن گرا. از آنجائیکه پیداست زرتشت معنای این دو واژه را بخوبی و روشنی و بطور حقیقی درک نکرده است و از دو بینش و باور و گرایش، یکی را اهورایی و دیگری را اهریمنی پنداشته است. از دیدگاه امروز میتوان بدون شک و تردید به موجود بودن عالم معنا باور داشت . اما این باور می تواند به نوع باشد و مخالف و معکوس و متضاد همدیگر. یکی باور روشن یا نورانی و حقیقی و منطبق بر واقعیت و دیگری باور تاریک یا ظلمانی و اوهامی و بریده از واقعیت. به عنوان مثال باور و بینش " ما عین او " هم میتواند حقیقی و واقعی باشد و هم اوهامی و غیر واقعی. اگر بر این باور باشیم که موجودات زنده و غیر زنده نیستی های هستی نما و غیر یا ماسوی الله می باشند، آگاه باور و بینش ما از نوع تاریک یا ظلمانی و اوهامی و بریده از واقعیت خواهد بود. اما اگر بر این باور و بینش و گرایش باشیم که موجودات زنده و غیر زنده اجزای لاینفک و جدائی ناپذیر خداوند به عنوان کل می باشند، آنگاه باور و بینش و گرایش ما نورانی یا روشن و حقیقی و منطبق بر واقعیت است و حرکت احساس و فکر و خیالمان روی صراط مستقیم یا راه راست جاری و ساری است. مثال دوم : اگر خداوند را خارج از زمان و مکان و مفاهیم بیزمانی و بیمکانی را معادل و مترادف و هم معنا با عدم وجود زمان و مکان به پنداریم ، آنگاه پنداشت و باور ما تاریک یا ظلمانی و اوهامی و بریده از واقعیت خواهد بود و حرکت احساسات و افکار و خیالاتمان اوهامی و روی گمراهه روان و سرگردان خواهد بود. اما اگر بر این باور باشیم که بیزمانی و بیمکانی نیم زوج های بنیادی همزاد و هم بازی زمان و مکان می باشند و مثل زمان و مکان هم مطلق و هم نسبی اند، آنگاه هم باور و هم دانشِ مان نورانی و روشن و حقیقی و منطبق بر واقعیت خواهند بود. مثال سوم : اگر به پل cinvat با تلفظ های سی نوات یا سی نود ( 30 در 90 وجب یا پا یا فرسنگ و یا کیلومتر ) یا جینوت و پل sorat با تلفظ صراط باور داشته باشیم ، آنگاه باور مان تاریک و ظلمانی و اوهامی و بریده از واقعیت خواهد بود. اما اگر به چرخه یا گردش وقوع مه بانگ های هفتگانه و متوالی بر اثر نوسانات باز و بسته شدن یا انبساط و انقباض محتوای کیهان یا جهان در بررسی و شرح و توضیح آمدمان از نظام احسن آفرینش مبداء و وردمان بهمراه طبیعت یا کیهان به سلسله طویل نظم ها و حیات های دنیوی و بازگشتمان به همان نظام احسن آفرینش در معاد بهمراه طبیعت یا کیهان جاری گشته و ساری است و صورت می پذیرد، آنگاه هم باور و هم دانش مان نورانی یا روشن و حقیقی و منطبق بر واقعیت خواهد بود. مثال چهارم : اگر باور داشته باشیم که خداوند آدم را از خاک آفرید و از نَفَس خویش در دهن او دمید و به او زندگی بخشید ( یا از روح خویش در کالبد او دمید ) و سپس از فرشتگان خواست که در مقابل او سجده کنند و ابلیس از امر وی سر پیچی کرد و الا آخر، آنگاه هم باور و هم معرفتِ مان تاریک یا ظلمانی و یا اهریمنی و اوهامی و بریده از واقعیت خواهد بود. اما اگر بر این باور باشیم که خداوند متعال در نظام احسن آفرینش مبداء همه افراد انسانی را بطور مطلقا همزمان و هم سن و در یک سن معتدل ملکوتی و هرکدام را در سطح کمال ایده آل خوبی و زیبایی و هنرمندی و دانایی و توانایی آفریده و به آنان حیات یا زندگی جاودانه بخشیده است، آنگاه از لحاظ آموزش دینی بر روی راه راست قرار گرفته ایم. مثال پنجم : اگر فقط روح را امر خداوند و ماده را امر شیطان بدانیم، آنگاه معرفت یا دانستنِ مان تاریک و ظلمانی و اوهامی و بریده از واقعیت خواهد بود. اما اگر ماده را با یک سهم مساوی با روح امر خداوند و ماده و روح را نیم زوج های بنیادی همزاد و هم بازی بدانیم، آنگاه هم باور و هم دانش مان روشن و نورانی و حقیقی و منطبق بر واقعیت خواهند بود .
نتیجه اینکه آنانیکه ادعای موجود بودن عالم معنا و معنویت دارند، باید دید که تفسیر و معنای ارائه شده توسط آنان از عالم معنا ، تاریک و ظلمانی و اوهامی و بریده از واقعیت است یا روشن و نورانی و حقیقی و منطبق بر واقعیت.
در پایان امیدوارم که سر خوانندگان گرامی را بدرد نیاورده باشم.