تاثیر: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
سوتار sutār ( پهلوی: sutārih )
باندور bāndur ( کردی )
اغیز aqiz ( پشتو )
به انگلیسی:effect, influence, impression
اثر=رَد
موثر=رد گذار ، کارساز
تاثیر=رد گذاری، کارسازی
پیشنهادِ واژه به جایِ {تاثیر، اثر گذاشتن}:
ما در زبانِ اوستایی واژه یِ {رَئیث/رئِث} را داشتیم به چَمِ {ترکیب شدن}.
به همراهِ آن، پیشوندِ {پَتی} آمد که نِشانگرِ {برتری، تسلط} است و واژه یِ {پَتی رَئِث} ساخته شد به چَمِ {تاثیر گذاشتن}.
... [مشاهده متن کامل]
1 - پیشوندِ {پَتی} امروزه به ریختِ {پاد} در آمده است که در {پادشاه} می بینیم. ( با آن پاد به چَمِ {ضد} یکی نیست )
2 - رَئیثَ را اگر بخواهیم امروزه به یِک واژه دگرگون کنیم، واژه یِ {ریث} ساخته میشود که پیرو یِ {رَئیچ/ریز ( ریچ ) } و یا {وَئید/وید ( در نوید ) } است.
پس تا کُنون که واژه به {پادریث} دگرگون شد.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
پرسش اینجاست که کارواژه یِ {ریث} چیست و دگرگونی های آوایی آن چیستند؟
در این باره، همه یِ گمانه هایی که دارم کارواژه های درستی از آن در نمی آیند. باید بدانید که یِک دگرگونیِ آوایی نیاز است.
این را به پَس می سپاریم، و اگر شما میتوانید یاری کنید، خشنود میشوم.
بِدرود!
درود
واژه ی هنایش که چمِ [به درون آمدن] دارد جایگزینی درخور به جای واژه ی تازی تاثیر است، واژه ی تاثیر نیز درون مایه و مفهوم به درون چیزی وارد شدن و اثر گذاشتن را دارد، بنابراین می توان واژه ی چمرسانِ هنایش را به جای تاثیر به کار گرفت.
... [مشاهده متن کامل]
هنای= اثر
هنایش= تاثیر
هناینده= موثر، تاثیرگذار
هنوده= متاثر، تاثیرپذیر
هنودگی= تاثر
پیامد ( در خیلی از موارد می توان از این واژه استفاده کرد )
برای مثال تاثیر ۸ هفته تمرین بر عملکرد ورزشی: پیامد ۸ هفته تمرین بر عملکرد ورزشی
در بعضی موارد هم می توان از کارسازی بهره گرفت
مانند این متغیر بر متغیر دیگر تاثیر دارد: این متغیر بر متغیر دیگر کارساز است
تأثیر دوسویه یا دوطرفه؛
برهم کُنِش
به نظرم شاید واژه "کارایش" هم بتوان مترادف دانست
تاثیر = بازخورد ( برابر پارسی )
برابر پارسیِ نوین برای اثر/تاثیر:
*《مانداک》
ماند از کارواژهٔ ماندن، و پسوند اک همانندِ خوراک و نوشاک و پوشاک.
*بَرماند
*رد
این ها برای ماناکِ بنیادینِ ( اصلیِ ) اثر/تاثیر بود.
... [مشاهده متن کامل]
برای ماناک های شاخه ای ( فرعی ) می توان گفت:
اثر ( ادبی، هنری ) : آفَرینه
اثر ( نتیجه ) : پی آمد، برآیند، کارآیی
موثر ( نتیجه بخش ) : کارآ، کاری، کارگر، کارساز
نکته:
برخی واژهٔ مانداک و برماند را بجای "ارث" بکار می برند. از آنجا که هر واژه باید تا آنجا که می شود نمایندهٔ تنها یک ماناک/معنی باشد، برای ارث و اثر بایستی دو واژهٔ جداگانه بکار برده شود. برای نمونه:
اثر/تاثیر . . . مانداک، بَرماند
ارث/میراث:
میراک . . . . . میر، بنِ اکنون از کارواژهٔ مردن.
نیا مانده . . . آنچه از نیاکان بجا مانده. ( رساترین گزینه برای ارث/میراث )
پی آیند
کارکرد، کاریگر؛
نمونه، دارو اثر نداره: دارو کارکرد نداره= دارو کاریگری نداره= دارو کاریگر نیس
اثر و تاثیر دو واژه پرکاربرد در محاورات ما و نوشته های ماست. با این حال، واژه پارسی دستاورد می تواند جایگزین مناسبی باشد. ولی باید دقت کرد که هرجایی بکار نرود؛ مثلاً:
در "تاثیر این کارخانه اشتغال حدود دویست نفر بوده" بهتر است دستاورد را جایگزین کنیم و در گزاره ای مانند "تلاش های فراوان او در بهترشدن نمراتش تاثیر گذاشت" بگوییم "تلاش های او در بهترشدن نمراتش کارگر شد
... [مشاهده متن کامل] bearing
وقتی می خواهیم علت و دلیل و منشا و سبب رویدادی را بیان کنیم از چون یا اگر استفاده می کنیم. مثلا می گوییم من دیر خواهم آمد اگر ( چون ) در ترافیک گیر کنم. در اینجا منشا دیر آمدن و علت و دلیل و سبب و ریشه
... [مشاهده متن کامل] ی دیر آمدن و چیزی که باعث دیر آمدن خواهد شد و در دیر آمدن تاثیر خواهد داشت گیر کردن در ترافیک خواهد بود. در اینجا گیر کردن در ترافیک همان علت و منشا است و دیر آمدن همان معلول یا نتیجه یا برآیند یا اثر.
مقابل بی تفاوت بودن منفعل شدن و واکنش نشان دادن و تاثیرپذیری است از فاعل که تاثیرگذار است.
اثر بخشی
کاربرد. . . سود. . . دگرگونی. . . درآیش. . بازده. . . کارسازی. . . پیامد. . .
در فرهنگ نفیسی جناب ناظم الاطبا برای رد پا واژهٔ �آخ� آمده است. بنابراین با نگر به پیشوند �هن� که معنای درون و داخل و . . . را می رساند و پیشتر به تفصیل توضیح داده شد، می توان �هَناخ� را برای اثر، تاثیر ( در همان معنای اثر نه به معنای اثرگذاری ) و �هَناختن/هنازیدن� را برای تاثیر گذاشتن و �هَنازِش� را برای تاثیر ( به معنای اثرگذاری ) به کار گرفت.
... [مشاهده متن کامل]
از طرفی �آزیدن� نیز ریخت دیگری از آژیدن و آجیدن است و به چم سوزن زدن، سوراخ کردن، منقور و مضرس کردن سطح سنگ و . . . آمده است. اگر پیشوند �هن� را به آن بیفزاییم به خوبی معنای اثر گذاشتن از آن هویدا می گردد.
بنابراین:
هَناخ = اثر، تاثیر ( به همان معنای اثر نه به معنای اثرگذاری )
هَناختن/هَنازیدن = اثر گذاشتن
هَنازِش = تاثیر ( به معنای اثرگذاری )
هَناخته = تاثیر گرفته، متاثر
هَناختگی = تاثیر گرفتگی، تاثر
هَناخ پذیر = تاثیرپذیر
هناخ پذیری = تاثیرپذیری
یکی از واژگان دساتیری که برای �تاثیر� برساخته شده است، واژه �هنایش� است.
من در ذیل همان سرواژه �هنایش� بسیار نِگیخته ( =مشروح، مفصل ) درباره این واژه سخن گفته ام و همچنین برابرنهاد پیشنهادی خود را نیز برای واژه �تاثیر� و هم خانواده هایش بیان کرده ام.
واژه هشت در پهلوی ساسانی ( پارسی میانه ) hištan هیشتن به چم اجازه دادن بوده که با تاثیر متفاوت است.
ایز، پی، جای پا، ردپا، رد، نشان، نشانه، تأثیر، خاصیت، فایده، واکنش، تالیف، تصنیف، نوشته، رگه، فعل، نقش، حاصل، نتیجه، معلول
برابر پارسی: نشان، نشانه، رد، یادمان، کارآیی، آفرینه، هَنایش، نوشته، یادواره
تاثیر گذاشتن ، اثر گذاشتن تازی است و پارسی آن نمودار شدن، نمایان شدن ، چیره شدن
اثرگذاری
اثر گذاشتن
در بین لرها وبختیاریها "هن"یعنی گذاشتن
واژه هنایش شاید ریشه در همین باشد
ولی بنظرم واژه ی
هشت hesht مناسب تر است
تاثیر گذار بشود هشت گذار
بادرود ای پارسی نگاران آزرده مسازید دلم را با نادرستی ها
نمود
نمود. [ ن ُ / ن ِ ] ( مص مرخم ، اِمص ، اِ ) نمایش . ( ناظم الاطباء ) . ظهور. ( یادداشت مؤلف ) . تجلی . جلوه . اسم مصدر است از نمودن :
... [مشاهده متن کامل]
اگرچه هیچ چیزی را نهی قایم به ذات خود
پس آمد نفس وحدت را نمود مثل در الاّ.
ناصرخسرو.
از خشم و عنف او دو نشانه است روز و شب
وز مهر و کین او دو نمود است نور و نار.
مسعودسعد.
نمودش گر نمود آسمان است
تفکرها تضرع های جان است .
نظامی .
- جهان نمود ؛ عالم شهادت . عالم خلق و ناسوت . مقابل جهان بود. ( یادداشت مؤلف ) .
- نمود بی بود ؛ جلوه ای بدون واقعیت ، مانند سراب .
◄ نشان . علامت . ( فرهنگ فارسی معین ) . رجوع به معنی قبلی شود.
◄ جلوه . جلا. رونق . ( فرهنگ فارسی معین ) . رجوع به نمود داشتن و نمود کردن شود.
◄ ( ص ) پدیدار. آشکار. هویدا. ظاهر. تابان . روشن . پیدا. مشهور. معروف .
◄ ( اِ ) دلیل . رهنما. رهبر.
◄ برهان . حجت . بینه .
◄ چهره . سیما. ( ناظم الاطباء ) .
- نمودی نمودن ؛ خودی نشان دادن . اظهار وجود کردن : امیر بغداد در غیاب با خلیفه عتاب کرد و نمودی نمود. ( تاریخ بیهقی ص ٤٣٨ ) .
واکنش
نمود/نمودش
پیامد، نمود
اثر گذاشتن
پی آیش ، پی آیند= ( در پی آیند ) برخی درآیند هم به نادرست به کار برده اند
در پی :در اثر
با سپاس
effect
impact
effectiveness
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٥)