تابیه

لغت نامه دهخدا

( تأبیة ) تأبیة. [ ت َءْ ی َ ] ( ع مص ) ( از ثلاثی مجرد اَبَوَ ) ابیت له تأبیة؛ گفتم او را پدر من فدای تو باد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). از غایت تواضعو یا محبت پدر خویش را فدای کسی کردن ( در گفتار ).
تابیه. [ ی ِ ] ( اِخ )دهی است از دهستان حومه بخش سلدوز شهرستان ارومیّه 8 هزارگزی شمال خاوری نقده ، سه هزارگزی شمال شوسه محمدیار، جلگه ، معتدل مالاریایی با 101 تن سکنه آب آن از رودگدار محصول آنجا غلات ، چغندر، حبوبات ، توتون. شغل اهالی زراعت ، گله داری ، صنایع دستی آنان جاجیم بافی ، راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ).

تأبیه. [ ت َءْ ] ( ع مص ) آگاه گردانیدن. || بیاد کسی دادن. || تهمت کردن. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

از ثلاثی مجرد ابو ابیت له تابیه گفتم او را پدر من فدای تو باد .

پیشنهاد کاربران

بپرس