تابین
/tAbin/
لغت نامه دهخدا
تأبین. [ ت َءْ ] ( ع مص ) عیب کردن کسی را در روی او. ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || رگ زدن تا خون ازآن گرفته بریان کرده خورده شود. || بر مرده محاسن او شمرده گریستن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). پس از مرگ کسی بر وی ثنا گفتن و از این معنی است : لم یزل یقرظ احیاکم و یؤبن موتاکم. ( اقرب الموارد ). مرده را بستودن. ( زوزنی ) ( از تاج المصادر بیهقی ). || تَاءَبﱡل. ( تاج العروس ). در پی اثر چیزی شدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از تاج المصادر بیهقی ) ( ناظم الاطباء ). در غیاث نوشته که تأبین در پی چیزی شدن و پس چیزی رفتن باشد از صراح و منتخب و صاحب مزیل الاغلاط نوشته که این مصدر است بر وزن تفعیل بمعنی پیروی مگر استعمال این مصدر بمعنی اسم فاعل درست است بمعنی پیروی کننده چنانچه جمع این فارسیان تابینان می آرند. ( آنندراج ). || چشم داشتن و انتظار کشیدن چیزی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از تاج المصادر بیهقی ) ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ فارسی
( اسم ) سربازی که درجه ندارد مقابل درجه دار صاحب منصب ( افسر ).یا تابین برحی . سربازنیروی دریایی ناوی .
عیب کردن کسی را در روی او یا رگ زدن تا خون از آن گرفته بریان کرده خورند .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. [منسوخ] سربازی که درجه ندارد.
۱. سرزنش کردن کسی در روبه رو، عیب کردن.
۲. ستودن کسی پس از مردن او.
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید