تابیده

/tAbide/

مترادف تابیده: مفتول، تافته، تفته، سرخ شده، گداخته، تاب داده، پیچیده، تاب برداشته، کج

لغت نامه دهخدا

تابیده. [ دَ / دِ ] ( ن مف ) پیچیده. ( آنندراج ). تافته. || درخشیده.تابان شده. نوری تابیده. || کژشده. مورب شده : چشم او کمی تابیده است. || گرم و سوزان شده : تنور تابیده است. گلخن تابیده است. رجوع بتافتن ، تافته ، تاب و تابیده شود.

فرهنگ فارسی

پیچیده تافته .

فرهنگ عمید

پیچیده، تاب داده شده.
در حال گداخته شدن.

مترادف ها

twisty (صفت)
منحرف، پیچ دار، پیچ خورده، تاب دار، تابیده

پیشنهاد کاربران

بپرس