تابل
لغت نامه دهخدا
تأبل. [ت َ ءَب ْ ب ُ ] ( ع مص ) تأبل ابل ؛ گرفتن و برگزیدن شتران. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || تأبل ابل و جز آن ؛ بی نیاز شدن شتران و غیر آن از آب بسبب خوردن گیاه تر. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || تأبل مرد از زن ؛ بازایستادن مرد از جماع زن خود. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ فارسی
( اسم ) چیزهایی که برای خوشبویی طعام بکاربرند دیگ افزار ادویه . جمع توابل .
تابل ابل گرفتن و برگزیدن شتران . یا تابل مرد از زن باز ایستادن مرد از جماع زن خود .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید