تابعه

/tAbe~e/

لغت نامه دهخدا

( تابعة ) تابعة.[ ب ِ ع َ ] ( اِخ ) ابن ابراهیم یحصبی اندلسی. محدث.
تابعه. [ ب ِ ع َ ] ( ع ص ، اِ ) مؤنث تابع. || جنی که عاشق انسان و همراه او باشد. ( منتهی الارب ). || خادمه. ( المنجد ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - مونث تابع ۲- جنی که عاشق انسان و همراه او باشد. ( منتهی الارب ) و درفارسی جن و پری و فرشت. همراه انسان . (( ورچ دو صد تابعه فریشته داری نیز پری باز و هرچ جنی و شیطان ... ) ) ( رودکی )
ابن ابراهیم یحصبی اندلسی محدث .

فرهنگ معین

(بِ عِ ) [ ع . ] (اِفا. ) به باور قدما جن یا پری که همزاد انسان باشد.

فرهنگ عمید

۱. = تابع
۲. [قدیمی] خادمه.
۳. (اسم ) [قدیمی] در باور قدما، پری یا جنی که همزاد و همراه انسان است.

دانشنامه آزاد فارسی

در باور گذشتگان، به ویژه در میان عرب، پری یا جنّی که به شاعر، شعر تلقین می کند و الهام می بخشد. دو تابعه عام برای شعر قائل بودند به نام های «هوبر» و «هوجل» و عقیده داشتند که اگر اولی به شاعر رو کند کلام او نیک و اگر دومی قرین شاعری شود شعر او سست خواهد شد. در میان شاعران پارسی زبان نیز این تعبیر به کار رفته و کمابیش در ادبیات سایر ملل نیز باوری شبیه به این، که از آن به عنوان فرشته یا الهۀ الهام یاد شده است، دیده می شود. تابعه را جنّ همزاد آدمی دانسته اند.

پیشنهاد کاربران

تابعه ی یعنی همزاد و این نمیزاره که زن باردار بشه و اگر بشه نمیزاره بچه تووشکم زن بمونه اون توشکم زن میکشه بغضی تابعه ها فقط پسرا رو میکشه و دخترا رو تو شکم مادر نگه میداره بغضی تابعه ها برعکس وویه سرتابعه کلا هیچ جنینی نمیزاره رشد کنه تو شکم مادر
وقتی انسان گرفتار تابعه شد چه بلاهایی سر او میاد
پیرو ، فرمانبردار ، متاثر، تحت تاثیر
من گرفتار تابعه شدم چکار کنم

بپرس