تابخانه

لغت نامه دهخدا

تابخانه. [ ن َ / ن ِ ] ( اِ مرکب ) خانه ای که در آن شیشه بندی بود تا هر چه ازبیرون باشد دیده میشود و روشنائی خورشید در آن افتد. ( آنندراج ) ( شرفنامه منیری ). بعضی خانه ای را گفته اند که دیوار آنرا از آئینه و در و پنجره آنرا از بلور کرده باشند که هر که در درون باشد بیرون را تواند دید. ( برهان ). خانه ای که در آن بندی بود که هر چه دربرون بود دیده شود و تاب در آن افتد. ( فرهنگ خطی متعلق بکتابخانه مؤلف ). || خانه جالی دار مشبک. ( غیاث اللغات ). || حمام و خانه ای که در آن تنور باشد یا بخاری. ( غیاث اللغات ). خانه زمستانی که در آن آتش و تنور و بخاری افروزند تا گرم شود. ( انجمن آرا ) خانه ای را گویند که در آن بخاری و تنور باشد. ( برهان ). خانه ای که تنور و بخاری دارد. ( برهان جامع ). خانه ای را نیز گفته اند که زمین آنرا مانند زمین حمام مجوف کرده باشند و آتش در آن افروزند تا گرم شود و ایام زمستان در آن جا بسر برند. ( برهان ). و بعضی گفته اند خانه ای باشد که زمین آن را مثل زمین حمام مجوف و جهنم ساخته اند، در زمستان آتش افروزندتا گرم شود :
بمهرماه ز بهر نشستن و خوردن
بتابخانه فرستند شهریاران گاه.
فرخی.
برفت زحمت گرما بتابخانه خرام
رسید لشکر سرما براو گمار آتش.
ادیب صابر.
هر دو در تابخانه ای رفتیم
که نبود آشنا هوای رواق.
انوری.
به زمستان چو تموز از تف آه
تابخانه جگری خواهم داشت.
خاقانی.
گریه عاشقان ببین ز برون
روز باران بتابخانه در آی.
کمال خجندی.
ای برق خانه سوزکه نعلت در آتش است
در تابخانه جگر ما چگونه ای.
صائب.
|| در بعضی جاها خانه های بزرگ تابستانی را گویند. ( برهان قاطع ) ( برهان جامع ). در نسخه میرزا آمده که آنرا جامخانه نیز گویند. ( فرهنگ خطی متعلق بکتابخانه مؤلف ) :
سردابه وحشت زمانه
از فر تو گشت تابخانه.
خاقانی.
دل تابخانه ایست که هر ساعتی در او
شمع خزاین ملکوت افکند ضیاء.
خاقانی.
دل در مغاک ظلمت خاکی فسرده ماند
رختش بتابخانه بالا بر آورم.
خاقانی.
در چنین فصل تابخانه شاه
داشته طبع چار فصل نگاه.
نظامی.
|| شبستان. کاشانه :
بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱- خانه ای که در آن شیشه بندی و آینه کاری بود تا هر چه از بیرون باشد دیده شود و روشنایی خورشید در آن افتد. ۲ - آسمان پر ستاره . ۳- خانه ای که در آن تنور یا بخاری باشد خان. زمستانی که در آن آتش افروزند. ۴- حمام گرمابه . ۵ - شبستان .

فرهنگ معین

(نِ ) (اِمر. ) ۱ - خانه ای که دیوارهای آن آینه کاری شده باشد. ۲ - حمام ، گرمابه . ۳ - خانة زمستانی که با بخاری و یا تنور گرم شود. ۴ - شبستان .

فرهنگ عمید

۱. ‹تاوخانه، تاوانه› خانه ای که در زمستان با بخاری گرم شود، گرم خانه، خانۀ زمستانی: در چنین فصل تاب خانهٴ شاه / داشته طبع چار فصل نگاه (نظامی۴: ۶۱۱ ).
۲. خانه ای که دیوارهای آن آیینه کاری شده باشد، جام خانه.

پیشنهاد کاربران

تابخانه ؛ خانه ای که بخاری و تنور در آن باشد. کوره. تنور. خانه ای که زمینش مانند زمین حمام مجوف بود و در آن آتش افروزند تا گرم شود و در مدت زمستان در آن جا بسر برند. خانه ای که در و دیوارش از آئینه بود و هر که در درون آن باشد بیرون را تواند دید. ( ناظم الاطباء ) . رجوع به تابخانه شود.
تابخانه:خانه ای که در آن تنور باشد.
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷. ص ۲۰۰ ) .

بپرس