بمهرماه ز بهر نشستن و خوردن
بتابخانه فرستند شهریاران گاه.
فرخی.
برفت زحمت گرما بتابخانه خرام رسید لشکر سرما براو گمار آتش.
ادیب صابر.
هر دو در تابخانه ای رفتیم که نبود آشنا هوای رواق.
انوری.
به زمستان چو تموز از تف آه تابخانه جگری خواهم داشت.
خاقانی.
گریه عاشقان ببین ز برون روز باران بتابخانه در آی.
کمال خجندی.
ای برق خانه سوزکه نعلت در آتش است در تابخانه جگر ما چگونه ای.
صائب.
|| در بعضی جاها خانه های بزرگ تابستانی را گویند. ( برهان قاطع ) ( برهان جامع ). در نسخه میرزا آمده که آنرا جامخانه نیز گویند. ( فرهنگ خطی متعلق بکتابخانه مؤلف ) : سردابه وحشت زمانه
از فر تو گشت تابخانه.
خاقانی.
دل تابخانه ایست که هر ساعتی در اوشمع خزاین ملکوت افکند ضیاء.
خاقانی.
دل در مغاک ظلمت خاکی فسرده ماندرختش بتابخانه بالا بر آورم.
خاقانی.
در چنین فصل تابخانه شاه داشته طبع چار فصل نگاه.
نظامی.
|| شبستان. کاشانه : بیشتر بخوانید ...