تابان کردن. [ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) جلا دادن. درخشان ساختن. نورانی ساختن. روشن کردن. تزلیخ. ( منتهی الارب ) : گفت در گوش گل و خندانش کردگفت با لعل خوش و تابانش کرد.مولوی.
شعله انداختن. [ ش ُ ل َ / ل ِ اَ ت َ ] ( مص مرکب ) روشن و تابان کردن. نورانی ساختن. روشنایی بخشیدن :لعل در جام تا خط ازرقشعله در چرخ اخضر اندازد. خاقانی.+ عکس و لینک