تاباق

لغت نامه دهخدا

تاباق. ( اِ ) چوب دستی را گویند و آن چوب گنده ای است که بیشتر قلندران بر دست گیرند. ( آنندراج ) ( برهان ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) چوب دستی را گویند و آن چوب گنده ایست که بیشتر قلندران بر دست گیرند. تاباک ( اسم ) ۱ - تپیدن واضطراب و بی قراری . ۲- تب داشتن .

فرهنگ معین

(اِ. ) چوب دستی را گویند و آن چوب گنده ای است که بیشتر قلندران بر دست گیرند.

پیشنهاد کاربران

تاباگ از بن پهلوی تافتن ( تاب - ) و تابیدن ( تاب - ) است که پس از یورش بیگانگان و دسیسه های شوروی پیشین برای جداسازی آذربایجان به برَهم ( شکل ) نادرست تاباق تورکیزه شده است:
تافتن ( تاب - ) : سوختن، روشنایی دادن
...
[مشاهده متن کامل]

تابدار: سوختنی، قابل روشنایی دادن
تابین: تابدار
تابیگ: تابدار
تافتار: سوزنده، روشنی بخش
تابیدار: تافتار
تاباگ: تافتار ( پس تاباق تنها غلط املایی تاباگ است و همان چوب برای سوزاندن و روشنی بخشیدن می باشد و تاباگ یک واژه پهلوی است )
تابان: تافتار
تابیشن: تابش، سوختن، روشنی بخشیدن
تابیشنیگ: تابنده، سوزنده، روشنی بخش؛ تابین؛ تابشی
تابیشنیها: با تابیدن
تابَگ: ابزاری برای سوختن، ابزاری برای روشنی بخشیدن
تابینَگ: ابزاری برای سوختن، ابزاری برای روشنی بخشیدن
تافتَگ: تافته، سوخته، روشنی بخشیده
تابیدَگ: تافتگ
تافت: سوخت، روشنی بخشید؛ روشنی بخشیده، سوخته