تا کردن


مترادف تا کردن: تا زدن، خم کردن، رفتار کردن، عمل کردن، تفاهم کردن، مصالحه کردن، کنار آمدن، سازگاری نشان دادن

معنی انگلیسی:
collapse, fold, ply, to fold, [fig.] to get on, to put up, to agree

لغت نامه دهخدا

تا کردن. [ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) دولا کردن. خمانیدن. دوتو یا چندتو کردن. خم کردن. مایل کردن. تاکردن جامه ، قالی ، لحاف و جز آن ؛ به چندلا کردن آن : جامه ها را تا کرد. از بسیاری ورم ، زانوها رانمیتوانم تا کرد. رجوع به «تا» شود. || رفتار. سلوک. معامله : خوب تا کردن با کسی یا بد تا کردن با کسی ؛ با او حسن معامله یا سوء معامله داشتن.

فرهنگ فارسی

( مصدر )عمل کردنرفتار کردن: (( با هر کسی یک طور باید تا کرد. ) ) یا خوب تا کردن . خوب رفتار کردن با کسی .
دولا کردن خمانیدن ٠

فرهنگ معین

(کَ دَ ) (مص م . ) (عا. ) رفتار کردن .

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] تا کردن به برگرداندن و روی هم قرار دادن لباس و مانند آن گفته می شود. از آن به مناسبت در باب صلاة یاد شده است.
تا کردن لباس مستحب است.

مترادف ها

fold (فعل)
بهم امیختن، پیچیدن، تابیدن، در اغل کردن، جا کردن، تا کردن، بشکست خود اعتراف کردن، تاه کردن، تاه زدن، تاه خوردن، بکسب یا شغل پایان دادن

limber (فعل)
خم کردن، خمیده کردن، تا کردن، تمرین نرمش کردن

فارسی به عربی

طیة
ضعف , مقدمة عربة المدفع

پیشنهاد کاربران

قاتلاماق یعنی تا کردن لباس
و بوکمک یعنی بستن برای دفتر و کتاب و لباس جمع کردن
دو معنی دارد یکی به معنی تا کردن چیزی مثل لباس یکی به معنی و استعاره از رفتار کردن مثلا می گویند فلانی با فلانی خوب تا کرد یا بد تا کرد یعنی خوب رفتار کرد یا بد رفتار کرد.
تا کردن : تعیین قیمت کردن ( گویش جهرمی )

بپرس