تئولوژیک

پیشنهاد کاربران

Dasein با تلفظ دازاین به زبان آلمانی به معنای هستی واقعی، عینی یا شهودی میباشد. Sein با تلفظ زاین یعنی هستی ( محض یا مفهومی ) . Nichtsein با تلفظ نیشت زاین یعنی نیستی. Wesen با تلفظ وَی زِن ( وَیزِن ) یعنی وجود و Unwesen با تلفظ اون وَی زِن ( اونوَیزِن ) یعنی ناجود یا عدم وجود. هستی و زمان هایدگر فاقد ابعادحقیقی زیر ( و خیلی ابعاد دیگر ) می باشد: هستی واقعی، وجود و عدم وجود، نیستی واقعی یا نبودن ، مکان، بیزمان و بیمکان. بطور کلی میتوان گفت که فلاسفه غرب از سقراط و افلاطون و ارسطو ( صرف نظر از فلاسفه بزرگتری از قبیل پیتاگوراز، هراکلیت، پارمندیس ، دموکریت و . . . ) گرفته تا فلاسفه تجربه گرای بریتانیایی و فلاسفه عقل گرای فرانسوی و آلمانی و بقیه اروپا و تاکنون نتوانسته اند به تلفظ ریشه ای و معنای اصلی واژه های ایده، ایده آل ، آل، کاتِگوری، نئومن و نوومن دست یابند و درست به همین علت و دلیل ساختار فلسفه غرب سوار شده یا استوار گردیده بر دو پایه یا ستون محکم و اصلی تحت عنوان های ایده آلیسم و ماتریایسم کج بالا رفته ( مانند برج پیزا در ایتالیا، با این تفاوت که بُنوا و ساختمان پیزا دایره ای و استوانه ای شکل است و نه سه پایه ای مثل برج فلسفی هگل در علم منطق به شکل هستی - نیستی - شدن ( هر سه اول محض و سپس واقعی ) یعنی حرکت جاودانه نوسانی هستی و نیستی در همدیگر و احیانا بهمراه عملیات محض در آغوش کشیدن و بغل کردن و رو بوسی دائمی، ازلی و ابدی به سان دو عاشق معشوق بنیادی و غیر قابل تفکیک و جدایی از هم . به زبان عامیانه : بازی خدا با تصویر آیینه ای خود که مثل خود زنده و متحرک و سر حال است ) . همچنین فلاسفه غرب تاکنون هیچگونه تعاریف و تصاویر روشنی از پدیده هائی از قبیل ماده ، روح و روان ( چه رسد به جان ) ارائه نداده اند. کلمه فارسی ماده در اصل و ریشه به معنای خمیر مایه ساختاری واقعیت نبوده بلکه به شکل
...
[مشاهده متن کامل]

《 ما ۱۰ 》 به این معنا که هر کدام از ما افراد انسانی در آفرینش اولیه این دنیا در نهایت کمال ایده آل خوبی و زیبایی، اعتدال و نظم و هماهنگی با کمیت و کیفیت بهشت برین به شکل خانواده های ده عضوی مشتمل بر پنج مرد و پنج زن خودی و یا به بیانی دیگر هر فرد انسانی بصورت پنج زوج مشتمل بر ده نیمزوج ( مذکر و موئنث ) ملکوتی یا آسمانی و هرکدام در نهایت کمال ایده آل خوبی و زیبایی، توانائی و دانائی و هنرمندی آفریده شده و از عشق و زندگی جاودانه برخوردار گردیده ایم ( و لذا هیچکدام از نسل بابا آدم و ننه حوای موسا و ایسا و محمّد نیستیم ) . واژه فارسی ایده هم در اصل و ریشه به شکل ای ده مخفف《 این ۱۰ 》 بوده و ضمیر دوم شخص مفرد این، اشاره به هر فرد انسانی داشته و دارد. واژه لاتین marteria با تلفظ ماتریا هم در اصل و ریشه به معنای خمیر مایه ساختاری واقعیت نبوده بلکه به شکل 《 ما سه تائی 》 به این معنا که هستی یا وجود موجودات زنده و غیر زنده سه وجهی اند به شکل 《بدن - روح - روان 》 که ریشه در بینش و باور ادیان ابراهیمی یعنی یهودیت و مسیحیت و سپس اسلام داشته و دارد.
فلاسفه یونان نتوانسته اند به معنای شهر آتن پایتخت یونان پی ببرند. که در اصل و ریشه یعنی به زبان فارسی به شکل 《 آ ۱۰ ان 》 یعنی ده تائی های آسمانی بوده .
انسان در طول تاریخ پیدایش خود روی کره زمین تاکنون هنوز نتوانسته است بین دو نوع خدای زیر فرق و تمیز قائل شود : یکی حقیقی، واقعی، بیکران و بینهایت و بی نیاز مطلق که هیچ موجود دیگری چه شهودی و چه غیبی غیر از او نه وجود دارد و نه میتواند وجود داشته باشد و دیگری لفظی، واژه ای، کلمه ای، مفهومی و ایده ای با نام های گوناگون در زبان های مختلف انسانی که فقط در زبان و خط و فهم و عقل محدود انسان در اعصار گذشته و حال و آینده مورد مصرف بوده و هست و خواهد بود و در خارج از ذهن فاعل شناسائی ( یعنی سوبژه یا سابجکت وی ) هیچگونه مصداق و مثال بیرونی ندارند و از هر لحاظ نیازمند است از قبیل ستایش و پرستش، نیایش و مناجات، دعا و عبادات، تسبیح و ذکر، طاعات و بندگی ها، احداث معابد و قربانی حیوانات در اطراف آنها، احداث سرا، منزل یا خانه برایش در اینجا و آنجا یا در فلان سرزمین ها، زیارت اماکن به اصطلاح مقدسه و سرانجام تعیین قبله گاه و اوقات شرعی و جهاد بر روی یا بر سر راه اش که جملگی و بدون استثناء میراث دوران حاکمیت آیین های بت پرستی بوده. خدای نوع اول را میتوان علمی نامید و خدای نوع دوم را آئینی و دینی ( ایلی، طایفه ای و قومی ) و الاهیاتی و فلسفی و عرفانی و آتئیستی نامید. همچنین در محتوای معارف وحیانی و حدیثی و روائی دینی و معارف حاصل از استدلالات منطقی و عقلانی فلسفی و حکمت های اربعه یا چهارگانه مشائی - اشراقی - متعالیه - بدایه و نهایه و معارف حاصل از کشف و شهودات شوقانی و ذوقانی عرفان دینی هیچگونه تعریف و تصور روشنی از پدیده ای تحت نام یا عنوان نفس مجرد یا من، قابل یافت نمی باشد.

مارتین هایدگر چنین بیان می نماید 👈تفکر معنوی یا الوهیت را به چالش می کشد. بدین معنا که هستی شناسی مارتین هایدگر تفسیری از نقد عقل محض کانت ارائه می دهد می خواهد تعریف معرفت شناسی کانت را که هر گونه تجربه جدید که ما تا امروز به موضوع نرسیده ایم نشان دهد. اما باید گفت در حکمت و فلسفه و هستی شناسی طبق باور اگزیستانسیالیست ها، زندگی بی معناست مگر اینکه خود شخص به آن معنا دهد. این همانی است که ژان پل سارتر می گوید👈 انسان ها خود را در زندگی پس از درک زندگی, تصمیم می گیرند که ماهیت و معنا و مفهوم زندگی چیست. کتاب هستی و زمان هایدگر دوپایه وجودشناسی و هستی شناسی تشخیص می دهد. بر پایه اول موضوع اصلی خود بودن است و انسان نیز از آن منظر دیده می شود. بر پایه دوم منظر بودنی ها است که محور است. نام چنین Analysing را Dasein می نامند که دو قسمت مهم از 6 Chapter کتاب به دو حوزه هستی شناسی و Hermeneutics یا به نقل از مضمون علامه سید جلال الدین کزازی ⬅️ روش شناسی نوعی تفسیر است که تلاش می کند تفسیر تمام افعال معنادار انسان و محصولات این رفتارهای معنادار به خصوص در متون را روش مند کند.
...
[مشاهده متن کامل]

نگاه کنید👇

تئولوژیک
علم کلام، کلامی
خدایی، ربوبیت، الهی

بپرس