ت رنی ح

لغت نامه دهخدا

( ت-رنی-ح ) ت-رنی-ح. [ ت َ ] ( ع مص ) بیهوش شدن یقال رنح ( مجهولاً ) اذا غشی علیه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). || ناو ناوان رفتن از سستی استخوان. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || عارض شدن سستی در استخوانها و ناتوانی در جسم هنگام گریختن یا فزع و بسا که این حالت بسبب اندوه بود. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ). || سستی و مست کردن شراب و مانند آن کسی را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). ناتوان ساختن و زایل کردن قوت کسی را. ( اقرب الموارد ). || مایل ساختن باد شاخه را. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ).

پیشنهاد کاربران

بپرس