بیگیار. ( ص مرکب ) بی کیار. بموجب فرهنگ ولف بمعنی زرنگ و چالاک است ، و گیار را جهانگیری تنبل معنی کرده است. ( از لغات شاهنامه ص 66 ) : بر مهتر زرق شد بیگیار که بَرْسَم یکی زو کند خواستار.فردوسی.بدو گفت بهرام شو پایکاربیاور که سرگین کشد بیگیار .فردوسی.رجوع به گیار و بی کیار شود.