از عبدالملک نقاش مهندس شنودم که روزی پیش سرهنگ بوعلی کوتوال گفت هفت بار هزار هزار درم نفقات شده است بوعلی گفت مرا معلوم است که دو چندین حشر و بیگاری بوده است و همه بعلم من بود. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 508 ). این کوشک بچهار سال برآمد و برون از حدنفقات کرد و حشر و مرد بیگاری به اضعاف آن آمد. ( تاریخ بیهقی ص 508 ).
منشین بی کار از آنکه بیگاری
به زانکه کنی بخیره بی کاری.
ناصرخسرو.
من ز بیگاری ارچه در کارم بسلاح تو میکنم پیکار.
خاقانی.
- امثال :بیگاری بهتر که بی کاری. بیگاری به که بی کاری .
بیگاری به از بیکاری است . ( انجمن آرا ).
- به بیگاری گرفتن ؛ به سخره گرفتن. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به بیگار شود.