کشاورز ودهقان و بیگار مرد
همه رزم جویند و ننگ و نبرد.
فردوسی.
در سخره و بیگار تنی از خور و از خواب روزی برهد جان تو زین سخره و بیگار.
ناصرخسرو.
آتش بر دیگ پی کار تست آب به بیگار تو در آسیاست.
ناصرخسرو.
بیگار تو چون کند همی آب تا غله دهدت سنگ گردان.
ناصرخسرو.
عیسی است جان پاک و خر است این تن پلیدبیگار خر همی همه بر عیسی افکنم.
سید حسن غزنوی.
لعلت که چون نگین سلیمان فتاده ست جمشید را بسخره و بیگار میبرد.
شرف شفروه.
مردم شهر را بیگار میفرمودند. ( المضاف الی بدایع الازمان ص 50 ).- امثال :
بیگار کشی به که بی کار باشی . ( جامع التمثیل ).
بیگار باشی بهتر که بی کار باشی . ( یادداشت مؤلف ).
- بیگار گرفتن ؛ بزور و بدون مزد و اجرت کسی را به کار کردن واداشتن. ( از ناظم الاطباء ).
|| نام نوعی خراج که در قدیم از قراء می گرفته اند. ( مرآت البلدان ج 1 ص 337 ).