بیکی

لغت نامه دهخدا

بیکی. [ ] ( اِخ ) سرقوقیتی بیکی ( سرقویتی بیکی ، سرقونتی بیکی یا فقط بیکی ). زوجه تولی بن چنگیزخان و مادر منکوقاآن و هولاکو و قوبیلای قاآن و اریق بوکا. ( تاریخ جهانگشای جوینی ج 2 ص 219، 250 و 256 ).

بیکی. [ ب ِ ] ( اِخ ) ویلیام بلفور. ( 1825 - 1864م. ) جراح و محقق اسکاتلندی در افریقای غربی و عالم فقه اللغة. رود نیجر را بر روی تجارت گشود و اطلاعاتی در باب زبانهای محلی گرد آورد و کتاب مقدس را به یکی از این زبانها ترجمه کرد. ( دائرة المعارف فارسی ).، بی کی. [ ک َ / ک ِ ] ( ص مرکب ) بی وقت. بی هنگام. || بدون دور. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

مقام و رتب. بیک
نامش ویلیام بلفور جراح و محقق اسکاتلندی در افریقای غربی و عالم فقه اللغه رود نیجر را بر روی تجارت گشود و اطلاعاتی در باب زبانهای محلی گرد آورد و کتاب مقدس را بیکی از این زبانها ترجمه کرد .
بی وقت . بی هنگام . یا بدون دور

گویش مازنی

/biki/ جنگ گرگ – چنگال گرگ

پیشنهاد کاربران

بپرس