بیوگان. [ ب َ ] ( اِ ) پیوگان. عروس : بیک جا بر بیوگان و خسوران بیوگان دختران داماد پوران.( ویس و رامین از جهانگیری ).رجوع به پیوگان شود.بیوگان. [ وَ / وِ ] ( اِ ) ج ِ بیوه ، بمعنی زن شوی مرده : ستمدیده را دادبخشی کنی شب بیوگان را درخشی کنی.نظامی.و رجوع به بیوه شود.