بیوکندن

لغت نامه دهخدا

بیوکندن. [ ی َ / یُو ک َ دَ ] ( مص مرکب ) بیوگندن. اوکندن. افکندن. بیفکندن. ( یادداشت مؤلف ) :
چون بچه کبوتر منقار سخت کرد
هموار کرد موی و بیوکند موی زرد.
ابوشکور.
رجوع به اوکندن و مترادفات کلمه شود.

پیشنهاد کاربران

بپرس