از خون چشم بیوه زنان لعلش
ز اشک یتیم آن درشهوارش.
ناصرخسرو.
ای بسا رایت عدوشکنان سرنگون از دعای بیوه زنان.
( از المضاف الی بدایع الازمان ص 36 ).
میان بیوه زنان و ارباب نعمت و جاه سویتی بانصاف ظاهر گشت. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 439 ).ای هنر از مردی تو شرمسار
از هنر بیوه زنی شرم دار.
نظامی.
شنیدم که بیوه زنی دردمندهمی گفت و رخ بر زمین مینهاد.
سعدی.
نبودی بجز آه بیوه زنی اگر برشدی دودی از روزنی.
سعدی.
لذت انگور زن بیوه داند نه خداوند میوه. ( گلستان ).بیوه زن دوک رشته در مهتاب
کرده بر خود حرام راحت و خواب.
اوحدی.
آه آتش زای من با باد استغنای اوچون چراغ بیوه زن بر رهگذار صرصرست.
یغما.