بیومی
لغت نامه دهخدا
بیومی.[ ب َی ْ یو ] ( اِخ ) محمد افندی بیومی. ( 1268 هَ. ق. ) ریاضیدان مصری ، وی در نخستین هیأت علمی بسال 1241هَ. ق. از طرف حکومت مصر به فرانسه رفت و پس از نه سال توقف در فرانسه بسال 1250 هَ. ق. بمصر بازگشت و در مدرسه مهندسی بولاق در قاهره به تدریس آغاز کردو به اتفاق رفاعه بک بترجمه کتابهای تاریخی و جغرافیایی پرداخت. او راست : ثمرةالاکتساب ( در علم حساب ). جامع الثمرات ( در مثلثات ). الجبر و المقابله. و میکانیک و هندسه توصیفی. ( از معجم المطبوعات العربیة ).
بیومی. [ ب َی ْ یو ] ( اِخ ) محمدبن محمد بیومی معروف به ابوعیاشه دمنهوری شافعی. او راست : خلاصه المختصرات در فرائض ، والمناسخات ( در مذاهب اربعه ). ( از معجم المطبوعات العربیة ).
بیومی. [ ب َی ْ یو ] ( اِخ ) محمد بیومی نیلوی مقری. او راست : برهان التصدیق فی الرد علی مدعی التلفیق ( در قراآت ). ( از معجم المطبوعات العربیة ).
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید