بیوع. [ ب ُ ] ( از ع ، اِ ) ج ِ بیع. ( این جمع در فرهنگهای معتبر عربی دیده نشد ) : در بیوع آن کن تو از خوف غرارکز رسول آموخت سه روز اختیار.مولوی.و رجوع به بیع شود.بیوع. [ ب َ ] ( ع ص ) رجل بیوع و بیع؛ نیک فروشنده. ( لسان العرب ). رجوع به بیع شود.