بیوسان. [ ب َ ] ( نف ) در حال انتظار و امیدواری. منتظر. مترصد. مترقب. امیدوار. ( یادداشت مؤلف ). مقابل نابیوسان : و مردن مفاجا، به سبب اندوه و بیم نابیوسان کمتر از آن باشد که از شادی بیوسان ، از بهر آنکه حرکت روح به سبب شادی بسوی بیرون است و بسبب بیم واندوه یافتن بسوی اندرونست. ( ذخیره خوارزمشاهی ). - نابیوسان . رجوع به نابیوسان شود.
فرهنگ فارسی
( صفت .بیوسیدن ) در حال انتظار و امیدواری یا نابیوسان . غیر منتظر غیر مترتب
فرهنگ عمید
۱. در حال امیدواری. ۲. در حال طمع. ۳. در حال چاپلوسی.